شفقت سفری از خویشتن به خویشتن
شفقت چیست؟
شاید باورمان این باشد که تنها، زمانی که عاری از هر نوع نقصی باشیم، دوست داشتنی هستیم. هر چند صحبت کردن از “شفقت” به ساعت های زیادی نیاز دارد اما در این مطلب، برآنیم تا شرحی مختصر از این مفهوم را ارائه نماییم.
لطفا کمی تآمل نمایید:
نقص در ساحتِ روان به چه معناست؟ نقصِ من، چه پیامی برایم به ارمغان می آورد؟
واژه “نقص” در ادبیات عامه به معنای “محرومیت از وجودِ یکی از اعضای بدن و یا ناتوانی و بدکارکردی جسمِ فیزیکی” است. در علمِ روانشناسی و در ساحتِ روان، ” نقص” به مفاهیمی چون “وجودِ بخش های دوست نداشتنی، نقاط تاریک و تکه های ناجورِ روانشناختی” که باعث می شود ما احساساتی چون شرم، غم، ترس، نفرت و اضطراب را تجربه نماییم، اطلاق می شود. البته هوشیاری به وجودِ این نقیصه ها در ساحتِ روان، خود موهبتی عظیم است.
موهبت نقص
خبرِ خوب اینکه همه ما انسان ها، از درجاتی از نقص در ساحتِ روان بهره مندیم و تقریبا انسانی وجود ندارد که از این موهبت بی نصیب باشد. اما چطور می شود که انسان هایی که به نسبتی نقص در ساحتِ روان دارند، عملکردهای متفاوتی داشته باشند؟ تعدادی از ما احساسِ رضایتمندی داریم، به موفقیت دست می یابیم اما تعداد دیگری با یکسان بودنِ شرایطِ محیطی و توانمندی ها، نه احساسِ رضایتمندی داریم و نه دست یافتن به موفقیت را حق خود می دانیم!!
پذیرش
یکی از مهمترین عواملی که باعث تفکیکِ این دو گروه از هم می شود، ظرفیتی است از نوعِ روانشناختی به نامِ “پذیرش”. پذیرش به معنایِ تسلیمِ محض شرایط بودن نیست، به معنایِ بی عرضگی نیست. پذیرش یعنی من با آگاهی کامل، تمام جنبه های مختلفِ وجودم را می پذیرم و با آنها در صلح هستم. در صلح بودن یعنی جنگی با مواردِ ناخوشایند درونی ام ندارم. پذیرش یعنی تکه های ناجورِ من هم، برایِ من است و اجازه ندارم که آنها را نادیده بگیرم. پذیرش یعنی در ساحتِ روانِ من آنقدر ظرفیت وجود دارد که ویژگی های دوست داشتنی و دوست نداشتنی روانم در کنارِ یکدیگر، حقِ ابرازِ وجود دارند.
اما چه کنیم تا ظرفیتِ پذیرش را در خودمان بارور نماییم؟
بسیاری از ما، تنها ادعایِ در پذیرش بودن را داریم. کافی است در یک جمع دوستانه یا خانوادگی، از یکی از ویژگی های ِ ناخوشایندِ ما، انتقاد شود. آیا تحمل شنیدنش را داریم؟ اگر در آن جمع چیزی برایِ دفاع یا تبرئه کردنِ خودمان نگوییم حتما در درونمان، خودمان را برای داشتنِ این خصیصه سرزنش و مذمت می نماییم یا حداقل نسبت به آن شخصی که از ما انتقاد کرده، احساساتی مانند خشم و نفرت را تجربه می نماییم.
ما مالک ویژگی های دوست نداشتنی خود هستیم
تمامی این دگرگونی ها به این دلیل است که حاضر نیستیم خود را مالکِ این ویژگی های دوست نداشتنی بدانیم. به هر طریقی که شده می خواهیم این تکه ناجور را یا مخفی نماییم یا از بیخ و بُن بکنّیم و بیرون بیندازیم. آیا به نظرتان این کار شدنی است؟ مگر می توانیم عضوی از اعضای بدن را بریده و دور بیندازیم که این امر، در مورد ویژگی های روانی صادق باشد؟ و اگر به فرض محال شدنی باشد، آیا فکر کرده اید که چه انرژی روانی زیادی را به هدر می دهیم؟
پس راه اصلی از کدام مسیر می گذرد؟
هیچ مسیری امن تر از مسیرِ “شفقت” نیست، مسیری که از دوست داشتنِ خود با تمام ویژگی هایم (چه تاریک و چه روشن) آغاز می شود، مسیری که راه اندازش عشق است، عشق به بهتر شدن و در صلح بودن با خود و در نهایت با دیگری. مسیری که شاید در ابتدا، با ترسِ از روبرو شدن با خودِ حقیقی مان آغاز شود اما مقصدِ آن، سرزمینِ زیبای شفقت است. جایگاهی که در آن، ذره ذره وجودم را، با جان و دل می پذیرم و متعهد می شوم به بهبودشان. دست از جنگیدن، پنهان کردن و انکارِ تمام تکه های ناجورِ وجودم بر می دارم و با محبت، تمامیت ام را در آغوش می گیرم و با هم به سمتِ بهتر شدن، هم مسیر می شویم.
شفقت، سفری از خویشتن به خویشتن است، از پیمودن و مهر ورزیدن به تکه های (جور و ناجور) وجودم تا رسیدن و در صلح بودن با کلِّ انسانی ام.
رفتارِ انسانی که در شفقت با خویشتن است، چقدر میتواند متفاوت تر از کسی باشد که هنوز با قسمت هایی از وجودش در ستیز است؟ آیا به نظرِ شما، شفقتِ با خویشتن، ظرفیتِ پذیرشِ دیگری را با نقص هایی که دارد، در من ایجاد می نماید؟
وقت آن رسیده که بیش از پیش، با خودم بعنوان موجودی ناقص اما دوست داشتنی، مهربان باشم. این مهربانی، مفهومی متفاوت از غرور و خودپسندی است. من در موضع غرور، نه باوری به وجود نقص در ساحتِ روانم دارم و نه خودم را، از منظرِ وجودِ انسانی، با بقیه انسانها برابر می بینم. شفقت، یعنی من با تو، در ذاتِ انسانی برابریم. هر دویِ ما، کامل نیستیم اما دوست داشتنی هستیم. و شفقت ورزیدن به خودمان و دیگری فرصتِ متعهد ماندمان برایِ بهتر شدن را فراهم می نماید.