با هیجانات کودکان چطور برخورد کنیم؟

 با هیجانات کودکان چطور برخورد کنیم؟
با هیجانات کودکان چطور برخورد کنیم؟ {score}/{best} - ({count} {votes})

شناخت و کنترل هیجانات کودکان

تنظیم هیجانات کودکان و کنترل و تعادل برقرار کردن میان آن­ها در طیفی از تاخیر بی­اندازه هیجان و نادیده گرفتن کامل آن تا اطاعت کامل از هیجان و احساسات قرار دارد. اما به راستی چگونه می­توانیم به فرزندانمان کمک کنیم که از هیجانات خود آگاه شوند و بتوانند آن­ها را کنترل کنند؟ چگونه می­توانیم تضمین کنیم که فرزندانمان می­توانند از پس تصمیم­گیری­های دشوار زندگی­شان بربیایند؟ با ما همراه باشید تا درباره هیجانات و راهکارهایی که والدین برای کمک به شناخت و کنترل هیجانات کودکان، از نوباوگی تا کودکی می­توانند به کار ببرند بیشتر بدانیم و در این باره از روانشناسی کودک و نوجوان بهره ببریم :

با هیجانات و اجزای آن آشنا شویم

بنا به تعریف کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد، هیجان وضعیت پیچیده­ای است در پاسخ به تجربه­های دارای بار احساسات. هیجانات ما ۶ مولفه دارند:

  • تجربه شخصی و ذهنی هیجان؛ یعنی حالات خلقی یا احساساتی که با هیجانمان همراهند.
  • پاسخ­های جسمانی درونی (پاسخ­های فیزیولوژیک)؛ مانند تپش قلب، نفس نفس زدن، تعریق یا لرزش.
  • شناخت­های ما درباره هیجان و موقعیت­های مرتبط با آن؛ به این معنا که چه رویدادی منجر به بروز هیجان خاصی مانند خشم یا شادی در ما شده است.
  • جلوه­های چهره؛ مانند لبخند زدن، اخم کردن یا در هم کشیدن صورت
  • واکنش­های ما به هیجان؛ مثلا غمگین بودن ممکن است به کلی بر عملکرد روزمره­مان تاثیر بگذارد
  • گرایش به اعمال معین؛ یعنی سلسله رفتارهایی که هنگام تجربه هیجانی رخ می­دهند. مثلا خشم ممکن است به پرخاشگری منجر شود.

ترکیبی از همه­ی این مولفه­ ها است که هیجان خاصی را در ما شکل می­دهد. همچنین این مولفه­ها بر یکدیگر تاثیر می­گذارند. مثلا به یاد آوردن یک خاطره خوشایند (شناخت و باور خاصی درمورد یک رویداد) باعث لبخند زدنمان می­شود (تغییر جلوه چهره).

هیجانات اصلی کودکان چه هستند و چگونه شکل گرفته­اند؟

هیجان­های اصلی ما شامل شادی، غم، علاقه، نفرت، تعجب، ترس و خشم هستند. این هیجان­ها میان انسان­ها و سایر پریمات­ها مشترک هستند. این که هیجاناتمان در طول تاریخ چگونه و اصلا برای چه به وجود آمده­اند هنوز بر ما آشکار نیست. برخی محققان علت آن را زندگی اجتماعی انسان­ها ذکر می­کنند.

هیجانات خودآگاه کودکان چه هستند و چه زمانی شکل می­گیرند؟

هیجان­های خودآگاه مانند احساس گناه، شرم، خجالت، حسادت و غرور دسته دیگری از هیجانات هستند که سطح بالا طبقه ­بندی می­شوند. این­ها مختص انسان­ها هستند و زمانی شکل می­گیرند که خودپنداره کودک شکل گرفته باشد؛ یعنی از خودش به عنوان یک فرد تصویری منسجم، مجزا و منحصر به فرد داشته باشد؛ این تصویر حدودا پس از ۱.۵ سالگی در کودک شکل می­گیرد. این هیجانات در اثر صدمه خوردن یا تقویت خودپنداره کودک ایجاد می­شوند. مثلا زمانی که کودکان کار نادرستی انجام می­دهند که باعث آسیب به کسی یا چیزی می­شود احساس گناه می­کنند و سعی می­کنند جبران کنند. هیجانات خودآگاه مانند هیجانات اصلی، خوادانگیخته نیستند و نیاز به آموزش بزرگسالان دارند تا مثلا کودک بفهمد چه زمانی باید احساس غرور یا شرم بکند.

خواندن این مقاله
پنج نکته روانشناسی رابطه برای ادامه دار کردن رابطه هایتان

والدین و هیجانات کودکان در نوباوگی

در معرفی اجزای هیجان، به جلوه­های هیجانی صورت اشاره کردیم. نوباوگان پیش از آن که بتوانند جلوه­های هیجانی­شان را با محیط هماهنگ کنند نیاز دارند بتوانند جلوه­های هیجانی دیگران، علی ­الخصوص والدینشان را تعبیر کنند. مثلا زمانی که والدین به کودک نوباوه خود لبخند می­زنند و با مهربانی با او صحبت می­کنند، کودک به تدریج می­فهمد وقتی لبخند می­زند می­تواند با دیگران ارتباط مثبتی برقرار کند و نیازهایش را از این طریق برطرف نماید. به بیان دیگر، کودک کم­کم می­فهمد که با لبخند زدن می­تواند دیگران را ترغیب کند زمان بیشتری را در کنار او سپری کنند و این مساوی با احتمال بیشتر رسیدگی شدن به نیازهایش است. علاوه بر این، تعامل با دیگران ذهن کودک را تحریک می­کند و او نه تنها به این تحریک احتیاج دارد بلکه از این تعامل لذت می­برد. این اتفاق تنها در بستر رابطه­ای دلسوزانه، ایمن و بامحبت رخ می­دهد.

رشد هوش هیجانی نتیجه یک تربیت هیجانی خوب

همانطور که می­بینیم، شناخت و کنترل هیجانات از کنترل جلوه­های هیجانی شروع می­شود و در طی زمان، با رشد کودک، مهارت­های شناخت و کنترل هیجاناتش نیز پیشرفته­ تر و کارآمدتر می­شوند. به این توانایی شناسایی، ارزیابی و اداره احساسات خود فرد در برخورد با دیگران و گروه­ ها هوش هیجانی می­گوییم که در نتیجه تربیت کودکان به درستی شکل میگیرد. هوش هیجانی مشخص می­کند تا چه اندازه به ابزار درک خود، دیگران، برقراری ارتباط و مقابله اثربخش با مشکلات زندگی مجهز هستیم. پس مشخص است که محیط کودک و تعامل با دیگران تا چه اندازه در پرورش هوش هیجانی افراد حائز اهمیت هستند.

تاثیر رشد مغز در شناخت و کنترل هیجانات کودکان نوباوه

در ابتدا که مغز نوباوه رشد چندانی نکرده است، توان کودک برای تحمل محرک­های محیطی و ورودی­های دنیای اطرافش اندک است و خیلی زود از توان می­افتد. به همین منظور نیاز دارد هنگامی که خسته می­شود، گریه می­کند و از کنترل هیجاناتش بازمی­ماند توسط والدین در آغوش گرفته شود و آرام شود؛ مثلا به آرامی تکان داده شود. درواقع کودک چون بر هیجاناتش کنترلی ندارد نمی­تواند خودش را آرام کند و احتیاج به کمک والدینش دارد. زمانی که نوباوه بزرگتر می­شود و قشر مغزش رشد می­کند راحت­تر می­تواند از پس کنترل هیجانات خود بر بیاید. همچنین به تدریج وقتی ابرازهای شدید هیجان­های منفی کودک مانند گریه کردن و جیغ کشیدن را بیشتر از سایر هیجاناتش منع می­کنیم، ذره ذره می­آموزد که باید این هیجانات را بیشتر کنترل کند.

سبک­های  فرزندپروری چیست و با کنترل هیجانات چه ارتباطی دارد؟

پژوهش­ها نشان می­دهند که بین عملکرد و نوع فرزندپروری خانواده با هوش هیجانی ارتباط وجود دارد. سبک­های فرزندپروری، اعتقاد و نظر والدین نسبت به چگونگی ارتباط با کودک است که والدین در رابطه با فرزندان خود اعمال می­کنند و در شکل­گیری شخصیت آینده کودک نقش به سزایی دارد. عملکرد خانواده در این زمینه بسیار مهم است و سلامت جسمانی، هیجانی و اجتماعی کودک را تحت­تاثیر قرار می­دهد. باورها، افکار و اسنادهای هیجانی والدین، هدایت­گررفتارهای اجتماعی – هیجانی کودکان است و والدین نقش اثرگذاری در سلامت هیجانی، ابراز هیجانی و شکل­دهی احساسات فرزندان دارند. داشتن دانش کافی درباره هیجان­ها، شیوه کنترل آن­ها و اعتقاد به ارزشمند بودن هیجانات منفی (مانند غم، خشم) متناسب با موقعیت و انتقال این دانش و باور به فرزندان، به آن­ها کمک می­کند تا در موقعیت­های هیجانی پر استرس بتوانند هیجاناتشان را کنترل کنند.

خواندن این مقاله
مشاوره خانواده چیست ؟

انواع سبک­های فرزندپروری

سبک مقتدرانه

این سبک، بهترین سبک فرزندپروری است که در آن بر فضای خانه دموکراسی حاکم است. در این سبک، درخواست­های معقولانه­ای از کودک داریم و در عین صمیمیت و محبت، بر پیروی کودک از این درخواست­ها تاکید می­کنیم. مهم است بدانیم که کودک همواره حق اعتراض و اظهارنظر درباره تصمیمات گرفته شده را دارد. در فرزندپروری مقتدرانه باید سطح مناسبی از استقلال و حمایت دوسویه بین خودمان و کودک­مان ایجاد کنیم و نسبت به آموزش فرزندان خود شکیبا باشیم. آموزه­ها و قوانین انضباطی­مان با دلایل اجرای آن روشن و واضح هستند و اگر اشتباهی رخ دهد، علاوه بر این که جریمه و تنبیه در نظر گرفته شده با عمل مرتکب شده متناسب است به فرزندمان نیز درباره علت تنبیهش توضیح می­دهیم و کودک گیج و سردرگم نمی­شود. فرزندپروری مقتدرانه به علت قواعد آشکار و مشخص برای نحوه رفتار فرزندان، درکنار محبت و حمایت بالا، پیامدهای مثبتی مانند پیشرفت تحصیلی و اعتماد به نفس بالا و روابط بهتر با همسالان را در پی دارد.

سبک مستبدانه

اگر از کودکمان تقاضاها و توقعات بالایی داریم ولی خودمان به همان اندازه در دسترس کودک و پاسخگو به او نیستیم، سبک تربیتی­مان مستبدانه است. این سبک فرزندپروری زمینه­ساز انواع مشکلات رفتاری در کودکان است. والدین با سبک فرزندپروری مستبدانه اغلب فرزندان خود را تحقیر می­کنند و یا درمورد علت تنبیه به کار گرفته شده هیچ توضیحی نمی­دهند. این باعث می­شود که کودکان نتوانند پیام­ها و صحبت­های والدین و دیگران را پردازش کنند و همچنین در ترس دائم به سر می­برند. والدین در این­جا بر اطاعت بی چون و چرا و کورکورانه و احترام محض به بزرگترها تاکید دارند. در فرزندپروری مستبدانه، علاوه برا این که به نیازهای عاطفی فرزندان­مان توجهی نمی­شود، فرزندانمان را در آینده به اطاعت­کنندگان محض تبدیل می­کنیم و هرگز راهبردهای مقابله­ای سازنده و توانایی حل مسئله را کسب نمی­کنند.

سبک آسان­گیر

در خانواده­های آسان­گیر، نظم پایین و قوانین اندکی در خانه حکم­فرما است. بر رفتارهای کودک کنترلی وجود ندارد، خانواده آشفته است و به نیازهای کودک بلافاصله و به صورت افراطی و بدون معطلی رسیدگی می­شود. کودکان ناپخته می­مانند، به علت عدم آموزش کافی نمی­توانند هیجانات و تکانه­های خود را کنترل کنند و هیجانات سطح بالا در آنان رشدنایافته باقی می­ماند. این کودکان اغلب پرتوقع می­شوند، از مقررات و خواسته­ها اطاعت نمی­کنند، وابسته هستند و در برابر مشکلات استقامت نمی­کنند. این سبک و سبک مقتدرانه منجر به بروز انواع رفتارهای پرخاشگری در کودکان­مان می­شوند.

خواندن این مقاله
مشاوره قبل ازدواج

عدم دخالت (بی­تفاوت)

در این سبک فرزندپروری، عموما والدین از مشکلاتی مانند افسردگی رنج می­برند و در زندگی خود استرس بالایی را تجربه می­کنند. در این حالت کودکان این والدین به حال خود رها می­شوند و غفلت و بی­توجهی به کودک، نوعی آزار و بدرفتاری با او محسوب می­شود. غفلت و بی­توجهی ما به عنوان والدین، تاثیرت مخربی بر رشد روانی کودکان می­گذارد و کودکان که احساس رهاشدگی و اضطراب را تجربه می­کنند مجبورند بار وظایفی را به دوش بکشند که هنوز برای آن آماده نیستند. در این سبک، والدین علاوه بر توقعات و دستورات اندک، پذیرای فرزندان خود نیستند و به هیجانات و مشکلات آن­ها پاسخ نمی­دهند.

تاثیرات والدین طردکننده بر کنترل هیجانات کودکان 

والدینی که واکنش­های هیجانی غیرحمایت­گرانه دارند، در صورت ابراز هیجانات، فرزند خود را تنبیه می­کنند و یا نسبت یه هیجانات فرزندانشان بی­اعتنا هستند. این والدین درک ضعیفی از هیجانات خود و فرزندانشان دارند و باور دارند که کودک نباید هیجانات منفی را تجربه کند زیرا این هیجانات آزاردهنده، منفی و بی­فایده­اند. آن­ها باور دارند تجربه این هیجانات به معنای این است که اوضاع خوب و خوشایند نیست و باید هرچه زودتر اوضاع را تغییر دهند و از آن اجتناب کنند تا آرامش برقرار شود.

 نقش والدین حمایت­گر در آموزش کنترل هیجانات کودکان

اما والدین حمایت­گر و آموزش­دهنده، فرزندان خود را تشویق به ابراز هیجاناتشان می­کنند، درباره احساسات و هیجاناتشان با هم صحبت می­کنند و اعمال و رفتارهایی که به دنبال هیجان خاصی بروز می­یابند را هدایت می­کنند. مثلا اگر کودک سرحال به نظر نمی­رسد و در خودش فرو رفته است علت­های احتمالی را با هم بررسی می­کنند (آیا با دوستانت در مهدکودک به مشکل برخورد کرده­ای؟)، درباره احساسی که نسبت به رویداد ناخوشایند در کودک ایجاد شده است صحبت می­کنند(وقتی آن حرف­ها را به تو زد چه فکری کردی؟ چه احساسی داشتی؟)، بر آن هیجان نام می­گذارند (تو بابت حرف­های دوستت غمگین هستی، صحبت­های او ناراحت­کننده بود و تو ناراحت شده­ای)، تعارضات را حل می­کنند (حرف­های دوستت به این معنا نیست که تو را دوست ندارد) هیجان کودک را اصیل می­دانند و با آن­ها همدلی می­کنند (تو حق داری غمگین باشی، هرکسی دیگر هم که جای تو بود غمگین میشد)و برای رفع آن به دنبال راه­حل­های ممکن می­گردند (می­توانی اگر این رفتار تکرار شد به دوستت بگویی این برخورد درست نیست و تو را ناراحت می­کند).

منابع:

  • کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد
  • کتاب روانشناسی رشد لورابرک، جلد اول
  • رابطه سبک های فرزندپروری و عملکرد خانواده با هوش هیجانی، نفیسه پیری، سومین کنفرانس بین­المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی
  • نقش سبک­های فرزندپروری مادران در تبیین رفتارهای پرخاشگرانه کودکان، غلامعلی پوشیده نامجور، سیدعلی مجیدی، ششمین همایش علمی پژوهشی علوم تربیتی و روانشناسی آسیب­های اجتماعی و فرهنگی ایران
  • رابطۀ بین سبکهای فرزندپروری و راهبردهای مقابله به واسطهگری سبکهای هیجانی در مادران پسران نوجوان، سودابه بساک­نژاد، عیان یونسی، خالد جنادله

 

بهاره آریان

روانشناسی مثل یه مهمون ناخوانده وارد زندگی من شد و همه چیز رو تغییر داد و از اون روز تا جایی که در توانم هست از زیبایی‌هاش خواهم گفت

مطلب مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میثم
میثم
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱:۵۰ بعد از ظهر

خیلی مفید بود

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x