با هیجانات کودکان چطور برخورد کنیم؟

 با هیجانات کودکان چطور برخورد کنیم؟
۲/۵ - (۱ امتیاز)

شناخت و کنترل هیجانات کودکان

تنظیم هیجانات کودکان و کنترل و تعادل برقرار کردن میان آن­ها در طیفی از تاخیر بی­اندازه هیجان و نادیده گرفتن کامل آن تا اطاعت کامل از هیجان و احساسات قرار دارد. اما به راستی چگونه می­توانیم به فرزندانمان کمک کنیم که از هیجانات خود آگاه شوند و بتوانند آن­ها را کنترل کنند؟ چگونه می­توانیم تضمین کنیم که فرزندانمان می­توانند از پس تصمیم­گیری­های دشوار زندگی­شان بربیایند؟ با ما همراه باشید تا درباره هیجانات و راهکارهایی که والدین برای کمک به شناخت و کنترل هیجانات کودکان، از نوباوگی تا کودکی می­توانند به کار ببرند بیشتر بدانیم و در این باره از روانشناسی کودک و نوجوان بهره ببریم :

با هیجانات و اجزای آن آشنا شویم

بنا به تعریف کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد، هیجان وضعیت پیچیده­ای است در پاسخ به تجربه­های دارای بار احساسات. هیجانات ما ۶ مولفه دارند:

  • تجربه شخصی و ذهنی هیجان؛ یعنی حالات خلقی یا احساساتی که با هیجانمان همراهند.
  • پاسخ­های جسمانی درونی (پاسخ­های فیزیولوژیک)؛ مانند تپش قلب، نفس نفس زدن، تعریق یا لرزش.
  • شناخت­های ما درباره هیجان و موقعیت­های مرتبط با آن؛ به این معنا که چه رویدادی منجر به بروز هیجان خاصی مانند خشم یا شادی در ما شده است.
  • جلوه­های چهره؛ مانند لبخند زدن، اخم کردن یا در هم کشیدن صورت
  • واکنش­های ما به هیجان؛ مثلا غمگین بودن ممکن است به کلی بر عملکرد روزمره­مان تاثیر بگذارد
  • گرایش به اعمال معین؛ یعنی سلسله رفتارهایی که هنگام تجربه هیجانی رخ می­دهند. مثلا خشم ممکن است به پرخاشگری منجر شود.

ترکیبی از همه­ی این مولفه­ ها است که هیجان خاصی را در ما شکل می­دهد. همچنین این مولفه­ها بر یکدیگر تاثیر می­گذارند. مثلا به یاد آوردن یک خاطره خوشایند (شناخت و باور خاصی درمورد یک رویداد) باعث لبخند زدنمان می­شود (تغییر جلوه چهره).

هیجانات اصلی کودکان چه هستند و چگونه شکل گرفته­اند؟

هیجان­های اصلی ما شامل شادی، غم، علاقه، نفرت، تعجب، ترس و خشم هستند. این هیجان­ها میان انسان­ها و سایر پریمات­ها مشترک هستند. این که هیجاناتمان در طول تاریخ چگونه و اصلا برای چه به وجود آمده­اند هنوز بر ما آشکار نیست. برخی محققان علت آن را زندگی اجتماعی انسان­ها ذکر می­کنند.

هیجانات خودآگاه کودکان چه هستند و چه زمانی شکل می­گیرند؟

هیجان­های خودآگاه مانند احساس گناه، شرم، خجالت، حسادت و غرور دسته دیگری از هیجانات هستند که سطح بالا طبقه ­بندی می­شوند. این­ها مختص انسان­ها هستند و زمانی شکل می­گیرند که خودپنداره کودک شکل گرفته باشد؛ یعنی از خودش به عنوان یک فرد تصویری منسجم، مجزا و منحصر به فرد داشته باشد؛ این تصویر حدودا پس از ۱.۵ سالگی در کودک شکل می­گیرد. این هیجانات در اثر صدمه خوردن یا تقویت خودپنداره کودک ایجاد می­شوند. مثلا زمانی که کودکان کار نادرستی انجام می­دهند که باعث آسیب به کسی یا چیزی می­شود احساس گناه می­کنند و سعی می­کنند جبران کنند. هیجانات خودآگاه مانند هیجانات اصلی، خوادانگیخته نیستند و نیاز به آموزش بزرگسالان دارند تا مثلا کودک بفهمد چه زمانی باید احساس غرور یا شرم بکند.

والدین و هیجانات کودکان در نوباوگی

در معرفی اجزای هیجان، به جلوه­های هیجانی صورت اشاره کردیم. نوباوگان پیش از آن که بتوانند جلوه­های هیجانی­شان را با محیط هماهنگ کنند نیاز دارند بتوانند جلوه­های هیجانی دیگران، علی ­الخصوص والدینشان را تعبیر کنند. مثلا زمانی که والدین به کودک نوباوه خود لبخند می­زنند و با مهربانی با او صحبت می­کنند، کودک به تدریج می­فهمد وقتی لبخند می­زند می­تواند با دیگران ارتباط مثبتی برقرار کند و نیازهایش را از این طریق برطرف نماید. به بیان دیگر، کودک کم­کم می­فهمد که با لبخند زدن می­تواند دیگران را ترغیب کند زمان بیشتری را در کنار او سپری کنند و این مساوی با احتمال بیشتر رسیدگی شدن به نیازهایش است. علاوه بر این، تعامل با دیگران ذهن کودک را تحریک می­کند و او نه تنها به این تحریک احتیاج دارد بلکه از این تعامل لذت می­برد. این اتفاق تنها در بستر رابطه­ای دلسوزانه، ایمن و بامحبت رخ می­دهد.

رشد هوش هیجانی نتیجه یک تربیت هیجانی خوب

همانطور که می­بینیم، شناخت و کنترل هیجانات از کنترل جلوه­های هیجانی شروع می­شود و در طی زمان، با رشد کودک، مهارت­های شناخت و کنترل هیجاناتش نیز پیشرفته­ تر و کارآمدتر می­شوند. به این توانایی شناسایی، ارزیابی و اداره احساسات خود فرد در برخورد با دیگران و گروه­ ها هوش هیجانی می­گوییم که در نتیجه تربیت کودکان به درستی شکل میگیرد. هوش هیجانی مشخص می­کند تا چه اندازه به ابزار درک خود، دیگران، برقراری ارتباط و مقابله اثربخش با مشکلات زندگی مجهز هستیم. پس مشخص است که محیط کودک و تعامل با دیگران تا چه اندازه در پرورش هوش هیجانی افراد حائز اهمیت هستند.

تاثیر رشد مغز در شناخت و کنترل هیجانات کودکان نوباوه

در ابتدا که مغز نوباوه رشد چندانی نکرده است، توان کودک برای تحمل محرک­های محیطی و ورودی­های دنیای اطرافش اندک است و خیلی زود از توان می­افتد. به همین منظور نیاز دارد هنگامی که خسته می­شود، گریه می­کند و از کنترل هیجاناتش بازمی­ماند توسط والدین در آغوش گرفته شود و آرام شود؛ مثلا به آرامی تکان داده شود. درواقع کودک چون بر هیجاناتش کنترلی ندارد نمی­تواند خودش را آرام کند و احتیاج به کمک والدینش دارد. زمانی که نوباوه بزرگتر می­شود و قشر مغزش رشد می­کند راحت­تر می­تواند از پس کنترل هیجانات خود بر بیاید. همچنین به تدریج وقتی ابرازهای شدید هیجان­های منفی کودک مانند گریه کردن و جیغ کشیدن را بیشتر از سایر هیجاناتش منع می­کنیم، ذره ذره می­آموزد که باید این هیجانات را بیشتر کنترل کند.

سبک­های  فرزندپروری چیست و با کنترل هیجانات چه ارتباطی دارد؟

پژوهش­ها نشان می­دهند که بین عملکرد و نوع فرزندپروری خانواده با هوش هیجانی ارتباط وجود دارد. سبک­های فرزندپروری، اعتقاد و نظر والدین نسبت به چگونگی ارتباط با کودک است که والدین در رابطه با فرزندان خود اعمال می­کنند و در شکل­گیری شخصیت آینده کودک نقش به سزایی دارد. عملکرد خانواده در این زمینه بسیار مهم است و سلامت جسمانی، هیجانی و اجتماعی کودک را تحت­تاثیر قرار می­دهد. باورها، افکار و اسنادهای هیجانی والدین، هدایت­گررفتارهای اجتماعی – هیجانی کودکان است و والدین نقش اثرگذاری در سلامت هیجانی، ابراز هیجانی و شکل­دهی احساسات فرزندان دارند. داشتن دانش کافی درباره هیجان­ها، شیوه کنترل آن­ها و اعتقاد به ارزشمند بودن هیجانات منفی (مانند غم، خشم) متناسب با موقعیت و انتقال این دانش و باور به فرزندان، به آن­ها کمک می­کند تا در موقعیت­های هیجانی پر استرس بتوانند هیجاناتشان را کنترل کنند.

انواع سبک­های فرزندپروری

سبک مقتدرانه

این سبک، بهترین سبک فرزندپروری است که در آن بر فضای خانه دموکراسی حاکم است. در این سبک، درخواست­های معقولانه­ای از کودک داریم و در عین صمیمیت و محبت، بر پیروی کودک از این درخواست­ها تاکید می­کنیم. مهم است بدانیم که کودک همواره حق اعتراض و اظهارنظر درباره تصمیمات گرفته شده را دارد. در فرزندپروری مقتدرانه باید سطح مناسبی از استقلال و حمایت دوسویه بین خودمان و کودک­مان ایجاد کنیم و نسبت به آموزش فرزندان خود شکیبا باشیم. آموزه­ها و قوانین انضباطی­مان با دلایل اجرای آن روشن و واضح هستند و اگر اشتباهی رخ دهد، علاوه بر این که جریمه و تنبیه در نظر گرفته شده با عمل مرتکب شده متناسب است به فرزندمان نیز درباره علت تنبیهش توضیح می­دهیم و کودک گیج و سردرگم نمی­شود. فرزندپروری مقتدرانه به علت قواعد آشکار و مشخص برای نحوه رفتار فرزندان، درکنار محبت و حمایت بالا، پیامدهای مثبتی مانند پیشرفت تحصیلی و اعتماد به نفس بالا و روابط بهتر با همسالان را در پی دارد.

سبک مستبدانه

اگر از کودکمان تقاضاها و توقعات بالایی داریم ولی خودمان به همان اندازه در دسترس کودک و پاسخگو به او نیستیم، سبک تربیتی­مان مستبدانه است. این سبک فرزندپروری زمینه­ساز انواع مشکلات رفتاری در کودکان است. والدین با سبک فرزندپروری مستبدانه اغلب فرزندان خود را تحقیر می­کنند و یا درمورد علت تنبیه به کار گرفته شده هیچ توضیحی نمی­دهند. این باعث می­شود که کودکان نتوانند پیام­ها و صحبت­های والدین و دیگران را پردازش کنند و همچنین در ترس دائم به سر می­برند. والدین در این­جا بر اطاعت بی چون و چرا و کورکورانه و احترام محض به بزرگترها تاکید دارند. در فرزندپروری مستبدانه، علاوه برا این که به نیازهای عاطفی فرزندان­مان توجهی نمی­شود، فرزندانمان را در آینده به اطاعت­کنندگان محض تبدیل می­کنیم و هرگز راهبردهای مقابله­ای سازنده و توانایی حل مسئله را کسب نمی­کنند.

سبک آسان­گیر

در خانواده­های آسان­گیر، نظم پایین و قوانین اندکی در خانه حکم­فرما است. بر رفتارهای کودک کنترلی وجود ندارد، خانواده آشفته است و به نیازهای کودک بلافاصله و به صورت افراطی و بدون معطلی رسیدگی می­شود. کودکان ناپخته می­مانند، به علت عدم آموزش کافی نمی­توانند هیجانات و تکانه­های خود را کنترل کنند و هیجانات سطح بالا در آنان رشدنایافته باقی می­ماند. این کودکان اغلب پرتوقع می­شوند، از مقررات و خواسته­ها اطاعت نمی­کنند، وابسته هستند و در برابر مشکلات استقامت نمی­کنند. این سبک و سبک مقتدرانه منجر به بروز انواع رفتارهای پرخاشگری در کودکان­مان می­شوند.

عدم دخالت (بی­تفاوت)

در این سبک فرزندپروری، عموما والدین از مشکلاتی مانند افسردگی رنج می­برند و در زندگی خود استرس بالایی را تجربه می­کنند. در این حالت کودکان این والدین به حال خود رها می­شوند و غفلت و بی­توجهی به کودک، نوعی آزار و بدرفتاری با او محسوب می­شود. غفلت و بی­توجهی ما به عنوان والدین، تاثیرت مخربی بر رشد روانی کودکان می­گذارد و کودکان که احساس رهاشدگی و اضطراب را تجربه می­کنند مجبورند بار وظایفی را به دوش بکشند که هنوز برای آن آماده نیستند. در این سبک، والدین علاوه بر توقعات و دستورات اندک، پذیرای فرزندان خود نیستند و به هیجانات و مشکلات آن­ها پاسخ نمی­دهند.

تاثیرات والدین طردکننده بر کنترل هیجانات کودکان 

والدینی که واکنش­های هیجانی غیرحمایت­گرانه دارند، در صورت ابراز هیجانات، فرزند خود را تنبیه می­کنند و یا نسبت یه هیجانات فرزندانشان بی­اعتنا هستند. این والدین درک ضعیفی از هیجانات خود و فرزندانشان دارند و باور دارند که کودک نباید هیجانات منفی را تجربه کند زیرا این هیجانات آزاردهنده، منفی و بی­فایده­اند. آن­ها باور دارند تجربه این هیجانات به معنای این است که اوضاع خوب و خوشایند نیست و باید هرچه زودتر اوضاع را تغییر دهند و از آن اجتناب کنند تا آرامش برقرار شود.

 نقش والدین حمایت­گر در آموزش کنترل هیجانات کودکان

اما والدین حمایت­گر و آموزش­دهنده، فرزندان خود را تشویق به ابراز هیجاناتشان می­کنند، درباره احساسات و هیجاناتشان با هم صحبت می­کنند و اعمال و رفتارهایی که به دنبال هیجان خاصی بروز می­یابند را هدایت می­کنند. مثلا اگر کودک سرحال به نظر نمی­رسد و در خودش فرو رفته است علت­های احتمالی را با هم بررسی می­کنند (آیا با دوستانت در مهدکودک به مشکل برخورد کرده­ای؟)، درباره احساسی که نسبت به رویداد ناخوشایند در کودک ایجاد شده است صحبت می­کنند(وقتی آن حرف­ها را به تو زد چه فکری کردی؟ چه احساسی داشتی؟)، بر آن هیجان نام می­گذارند (تو بابت حرف­های دوستت غمگین هستی، صحبت­های او ناراحت­کننده بود و تو ناراحت شده­ای)، تعارضات را حل می­کنند (حرف­های دوستت به این معنا نیست که تو را دوست ندارد) هیجان کودک را اصیل می­دانند و با آن­ها همدلی می­کنند (تو حق داری غمگین باشی، هرکسی دیگر هم که جای تو بود غمگین میشد)و برای رفع آن به دنبال راه­حل­های ممکن می­گردند (می­توانی اگر این رفتار تکرار شد به دوستت بگویی این برخورد درست نیست و تو را ناراحت می­کند).

منابع:

  • کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد
  • کتاب روانشناسی رشد لورابرک، جلد اول
  • رابطه سبک های فرزندپروری و عملکرد خانواده با هوش هیجانی، نفیسه پیری، سومین کنفرانس بین­المللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی
  • نقش سبک­های فرزندپروری مادران در تبیین رفتارهای پرخاشگرانه کودکان، غلامعلی پوشیده نامجور، سیدعلی مجیدی، ششمین همایش علمی پژوهشی علوم تربیتی و روانشناسی آسیب­های اجتماعی و فرهنگی ایران
  • رابطۀ بین سبکهای فرزندپروری و راهبردهای مقابله به واسطهگری سبکهای هیجانی در مادران پسران نوجوان، سودابه بساک­نژاد، عیان یونسی، خالد جنادله

 

بهاره آریان

روانشناسی مثل یه مهمون ناخوانده وارد زندگی من شد و همه چیز رو تغییر داد و از اون روز تا جایی که در توانم هست از زیبایی‌هاش خواهم گفت

مطلب مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میثم
میثم
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ ۱:۵۰ بعد از ظهر

خیلی مفید بود

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x