نقش سلامت روان در مواجهه با سرطان پستان: مبارزهای روانی و جسمی
نقاب در روانشناسی یونگ ( با تحلیلی بر فضای مجازی)
نقاب های مجازی در روانشناسی یونگ
روانشناسی یونگ و اجزای شخصیت از نگاه یونگ از مباحث روانشناسی شخصیت است که من در این مقاله سعی دارم به طور مختصر به آن بپردازم.
اجتماع من، نقاب من، من
وقتی در جمعی حضور پیدا میکنید چگونه خود را معرفی میکنید؟ درباره شغل، علایق و مهارتهای خود چگونه صحبت میکنید؟ چه چیزهایی را درباره خود به دیگران میگویید و چقدر در این مورد صادق هستید؟ آیا در این میان چیزی هست که باید از دیگران پنهان باشد؟ همه ما تصویری از خود را به دیگران ارائه میدهیم که میدانیم مورد قبول و پذیرش دیگران است.
نقاب برای جامعه
چون گاهی ما ناگزیر به پنهان کردن ابعادی از خود هستیم که میدانیم شاید برای جمعی که در آن هستیم از خانواده تا محل کار و تحصیل و اجتماع، ممکن است مورد قبول نباشد. این جبر، ما را مجبور به ساختن نقابی میکند که شاید تا آخر عمر باید آن را بر چهره شخصیت خود تحمل کند. برای درک بهتر به طور خلاصه سری به نظریه شخصیت یونگ میزنیم.
نظریه شخصیت یونگ
از نظر یونگ شخصیت انسان سه بخش دارند:
من (ego) (آگاه)
من تماما هوشیار است. مسئول احساس هویت و محور شخصیت انسان است. باید بین اجزای ناخودآگاه توازن، وحدت و ثبات برقرار کند تا خود به خود شکوفایی برسد.
ناخودآگاه شخص
آگاهیهایی که سرکوب شدهاند و به اسم عقده از آنها نام میبریم در این جا هستند. عقدهها میتوانند خودمختار عمل کنند و کنترل تمام شخصیت را در بر گیرند تا جایی که شخص در خدمت ارضای عقدهها در میآید. یونگ معتقد بود عقدهها منشاء در کودکی دارند ولی به مرور پی برد نسل به نسل میتوانند تکرار شوند.
ناخودآگاه جمعی یا اشتراکی
قویترین و با نفوذترین سیستم روان است منشاء بسیاری از اعمال حیاتی و خلاقیتها و رفتارهای روان رنجور و نامعقول انسان همچون انباری از خاطرات نژادی که در نسلهای مختلف وجود دارد.
مخزن تمام تجارب انسان در طی روند تکامل که نسلها آن را تکرار کردند.
مهمترین بخش ناخود آگاه جمعی «آرکی تایپها» یا کهن الگوهاست که عناصر سازندۀ ناخودآگاه جمعی را در بر دارد. تجربیات و معلوماتی است که در طول تاریخ بشر نسل به نسل وجود دارد مانند میل به جاودانگی در انسان که از زمان اسطورههای کهن بوده است.
اجزای شحصیت در نگاه یونگ
پرسونا
نقاب انتخابی انسان برای پذیرفته شدن در اجتماع است. نقاب توسط اجتماع بر فرد تحمیل میشود و هر چقدر تأثیر این تحمیل زیاد باشد ضخامت نقاب بیشتر است. تا جایی که استقلال فرد را از بین میبرد و فرد نمیتواند هدف و امیال خود را دنبال کند. به جای نقش بازی کردن میشود خود نقش.
آنیما و آنیموس
اصل دو جنس بودن انسان است به این معنا که در هر دو جنس هم نیروی زنانه (آنیما) وجود دارد هم مردانه (آنیموس). همانطور که در بدن انسان هر دو هورمون مردانه و زنانه ترشح میشود، روان آنها هم باید تعادلی از هر دو جنس باشد. به نظر یونگ بر اساس همنشینی دیرینه زن و مرد با یکدیگر آنها از خصوصیات هر دو جنس بهره بردهاند. یونگ عشق را بر اساس این نظریه توضیح میدهد:
«معشوق کسی است که بسیار شبیه آنیما و آنیموس پنهان در ضمیر ناخودآگاه ماست».
تا شخص هر دو جنبه را در شخصیت خود بیان نکند نمیتواند شخصیت کامل و سالمی داشته باشد.
سایه
سایه نیرومندترین کهن الگوهاست. همان وجه حیوانی و شیطانی ابتدایی بشر مرکب از مجموعه غرایز حیوانی و خشن که انسان از اجداد خود به ارث برده. از بهترین تا بدترین خصایص تا شر نباشد خیر نیست. یونگ میگوید: اگر شما سایههای خود را نشناسید آنها به زندگی شما عالم میشوند و شما نام آن را سرنوشت میگذارید. به نظر یونگ شخصیت میتواند از مراتب پایین به بالا بیاید تا به خود شکوفایی برسد. خودشکوفایی یعنی رسیدن به حداکثر هماهنگی و تکامل تمام قسمتهای مختلف شخصیت.
آیا نقاب من انتخاب من است؟
جواب بدون مکث «بله» است. زیرا این ما هستیم که نقاب را میپذییم بنا به شرایطی که در آن هستیم. این درست است که جامعه به ما تحمیل میکند ولی کسی که در آخر نقاب را به صورت میزند ما هستیم به هر دلیلی. در این جا «من» آگاه است که تصمیم میگیرد در این نقطه از حیات خویش چه نقابی را داشته باشد. چه بسیار انسانهایی را که در طول تاریخ میشناسیم که برای نداشتن نقاب همرنگ نشدن با جامعهای که در آن زندگی میکردند شجاعانه جنگیدند و زیر بار تحمیل نرفتند و خود را زیستند.طبق نظریه یونگ، نقاب همیشه بد نیست با توجه به شرایط متغیر جوامع و تغییر هنجارها و ناهنجارها شاید گاهی واقعاً ناگزیر به پذیرش نقاب هستیم چون ممکن است موقعیتی آینده ساز را از دست بدهیم. نقاب میزنیم تا شرایط بهتری را بگذرانیم.
چه کسی در زیر نقاب من پنهان است؟
کودکان همگی بی نقابند. رها و آزاد، صادق اند، خوشبین و لذت جو، خوش باور و بی گناه و وابسته. همه ما روزی کودک بودهایم و بی نقاب. از کجا و چگونه ما یاد گرتفیم برای خود نقاب بسازیم؟! خوشبینانه هم که بخواهیم به قضیه نگاه کنیم اگر کودکی خوبی را پشت سر گذاشته باشیم بالاخره باید با اژدهای مشکلات و سختیهای زندگی روبرو شویم.
این ما هستیم که تصمیم میگیریم قهرمان باشیم یا بمیریم. شاید نقابی برای خود ساختیم که بتوانیم از مرحلهای عبور کنیم به دور از قضاوت و سرسختیهای جامعه- در آن موقعیت شاید نقاب یک حفاظ برای ما بود. مهمترین نکته مورد توجه این است که انسان نباید با نقاب خود یکی شود و همیشه باید به خاطر داشته باشد که در زیر نقاب چه کسی است؟…
تحلیل رفتار انسانها در فضای مجازی بر اساس نقاب
ما هر روز ساعاتی را به گردش در فضای مجازی اختصاص میدهیم. یک دنیا انسان که شاید بیشتر آنها پشت ویترینهای جذابی که برای خود ساختهاند نشستهاند برای اینکه ما آنها را ببینیم و دنبال کنیم. این ویترین خود یک نقاب است که هر روز ضخیم و ضخیم تر میشود. پشت این نقاب عکسهایی جذاب و دوست داشتنی، دختران و پسران زیبا و خندان چه کسی آرام و در سکوت نظاره گر ماجراست؟!
اگر روزی فضای مجازی دیگر وجود نداشت،سرنوشت آدمهای پشت ویترین چه میشود؟؟!!
نقابی ابدی
با پیشرفت تجهیزات و نوآوریهای پزشکی عملهای زیبایی و نگه داشتن جوانی که همان کهن الگوی ابدی بودن انسانها است، روز به روز در حال گسترش است. هر روز به خیل انسانهایی که خواهان جراحی پلاستیک هستند، افزوده میشود. اکثر آنها از خود آدم دیگری میسازند و تا ابد در زیر نقاب جدید پنهان میمانند. آنها نقاب جدید و همیشگی خود را به صورت میزنند تا بیشتر مورد توجه باشند تا زیباتر شوند و پسندیدهتر. در اینجا آنان با نقاب یکی شدهاند. انسان جدیدی که هر روز در آینه او را میبینند نقابی ابدی است که رهایی از آن ممکن نخواهد بود.
انسانها شاید خیلی سطحی و برای تفریح و خوشحال شدن دست به جراحیهای بی رویه زیبایی بزنند ولی در عمق قضیه دردهایی پنهان میماند… بعد دیگری در فضای مجازی وجود دارد و آن بی نقاب شدن بعضی از آدمهاست. بی پروا و بی خیال از قضاوت دیگران به یکباره بی نقاب میشوند و همه هنجارهایی را که یک عمر با خود داشتند را میشکنند و خود واقعی شان را عریان و رها در پیش هزاران چشم به نمایش میگذارند. در مرحله اجتماعی شدن ما کسانی که کودکانی مطیع بودهاند بیشتر دچار سرکوب روانشناختی هستند.
باید نقاب خود را بشناسیم
برای اینکه در این مرحله نهادهای اقتدار مثل خانوادهها ، آموزش و پرورش که خوب و بد بودن را تعیین میکنند «من بد» را سرکوب میکنند و نتیجه این است که یک نقاب «من خوب» شکل میگیرد. که هر چه بد است در زیر آن پنهان است این در حالی است که «من بد» هم حق زیستن دارد. همانطور که در بخش کهن الگوی سایه توضیح داده شد ما خصایص خوب و بد را با هم داریم ولی وقتی کسی از سلامت روان برخوردار است قوه تشخیص این را دارد که چه وقتی آرام و مهربان باشد و چه وقتی خشمگین و بی گذشت.
انسانی که در حد افراط کودک مطیع بوده بیشترین سرکوب شدگی روانی را دارد از محدودۀ نهادهای اقتدار خارج میشود و دیگر پذیرفته شدن از جانب آنها برایش اهمیتی ندارد. «من بد» عصیان میکند نقاب «من خوب» را میشکند و خود را نشان میدهد. در فضای مجازی دیدن کسانی که نقاب دارند یا بی نقابند یک بعد قضیه است و کسانی که دنبال کنندگان و علاقهمندان آنان هستند بعد مهمتر ماجراست. ما شخصی را مشاهده میکنیم که به هیچ عنوان شبیه ما نیست ولی هر روز او را دنبال میکنیم و نگاه میکنیم چرا؟!
آیا او زندگی نزیستۀ ماست؟!
چه کسی در زیر نقاب من پنهان است؟
همۀ ما در طول زندگی آرزوهایی را داشتهایم که شاید به آنها دست نیافتیم و یا فراموششان کردیم. علایقی داشتیم که برای خوش آمد شخص یا اشخاصی به دنبال آنها نرفتیم. هدفهایی داشتیم که هیچ گاه به عمل نرسید. شما شاید یک کارمند باشید ولی در سالهایی که گذشته رؤیای موزیسین شدن داشتید ولی به دلایلی این امر میسر نشد و فراموش شد شما مجبور به انتخاب این شغل شدید شما هر روز کارهای مربوط به شغل خود را انجام میدهید ولی در زیر نقاب کارمندی شما یک نفر هر روز سازش را مینوازد… بی پرده تر وقتی به این نظریه توجه کنیم.
باید آگاهانه نقاب داشته باشیم
نقاب را همیشه بد ندانستهاند زیرا شما برای حفظ موقعیت اجتماعی و آرامش روانی و دور بودن از قضاوت بی رویه گاهی مجبور به داشتن آن هستید، ولی آگاهانه در واقع داشتن نقاب آگاهانه و سالم برای همرنگ شدن با دیگران است. هر چند برخلاف میل ما باشد و نقاب ناسالم فریب خود و یکی شدن با نقاب است. در نقاب ناسالم من (ego) به جای همانندسازی با ماهیت واقعی فرد با نقاب همانندسازی میکند و اینگونه است که جنبههای دیگر شخصیت مجال رشد پیدا نمیکنند.
میتوان روزی بی نقاب بود؟!
این امر شدنی ولی دشوار است. بیشتر ما جمع دوستان یا شخصی را داریم که با آنها من واقعی و بی نقاب خودمان هستیم اطمینان داریم که در کنار آنها قضاوتی در کار نیست و ما هر چه بگوییم و باشیم سرزنش و کنکاش در میان نیست. درست مثل کودکی، رها و بی پروا… اگر در زندگی هنوز همچین اشخاصی را نداریم پس بهتر است خودمان هوای «من» را داشته باشیم. به وجود حقیقی خود با همۀ خوبیها و بدیها، نقصها آگاه باشیم و بپذیریم. خود واقعی و بی نقاب را بشناسیم و عشق بورزیم به آنچه هستیم. وقتی ما از خود تصویری پذیرفته شده و دوست داشتنی داریم این احساس بی شک به دیگران انتقال پیدا میکند که آنها هم ما را همین طور که هستیم بپذیرند و دوست بدارند نه آنطور که دلخواه آنان است.
یونگ میگوید:
دیگران از تو خواهند پرسید تو کیستی و اگر تو پاسخی برای آن نداشته باشی آنها خود پاسخ این پرسش را خواهند داد…
منبع: زندگی نزیسته ات را زندگی کن نوشته رابرت الکس جانسون
اگر سوال و یا مسئله ای در این زمینه داشتید میتوانید با من در بخش ارسال دیدگاه پایین صفحه در میان بگذارید
عالی بود تبریک میگم بهتون و یه خسته نباشید عالی به خانم یعقوبی عزیز
به به، خیلی عالی
لذت بردم کاملا باتون موافقم .موفق باشید.
بسیار عالی، مطالبتون خیلی مفید و خوبن.
ممنون خیلی خوب بود
خانم یعقوبی عزیز همکارگزامی
ممنونم
متن موجز ومفید وعالی بود
سلام ، تشکر از متن ی که به اشتراک گذاشتید.اگر بخواهیم دقیق تر و کامل به حالات روانی یا ناخودآگاه خود آگاه شویم ،چه باید بکنیم ؟ می دونم سوالکلی پرسیدم . منظورم کار عملی است.
درود بر شما
آیا از کوزه همان برون تراودکه در اوست یا نقاب ها مزه درون را تغییر دادن؟