روانشناسی عشق

 روانشناسی عشق
امتیاز شما به این نوشته

روانشناسی عشق و رویکرد هایش در روانشناسی خانواده

هلن فیشر و ارائه جذاب او از تغییرات مغز و عملکردش در عشق

عشق پدیده ای که اکثر آدمها درهرجای نقطه ی خاکی که باشند نمی توانند از آن فرار کند.! جزو واقعیتهای این زندگی است یا به عبارتی می توان گفت یکی از جایزه های بزرگ زندگیست اما تا زمانیکه همه چیز خوب باشد. پدیده ای که اکثر ما می توانیم آن را درک کنیم و از زمان باستان تا به امروز افسانه ها، داستانها و قصه‌های زیادی برایش گفته شده.

تحقیق هلن فیشر در باب مغز و عشق

اغلب فکر می کنیم عشق تنها احساس و قلب ما را درگیر خودش می کند در صورتیکه اخیرا طبق مطالعات و آزمایشاتی که میتوان گفت شخصی چون هلن فیشر سرآمد آن است به این نتیجه رسیدند که کارکرد مغز هم تاثیرات زیادی روی عشق میگذارد.

هلن فیشر یک دانشمند انسان شناسی اهل ایالات متحده و یک کارشناس برجسته ی زیست شناسی عشق است که مسائلی را در مورد کارکرد مغز در روانشناسی عشق مطرح میکند‌.

وقتی روی یک انسان متمرکز می شوید می توانید فهرستی تهیه کنید از تمام جیزهایی ک درون آن فرد هست و شما دوست ندارید اما طی فرایندی می توانید آن را نادیده بگیرید و این همان چیزی ست که همیشه می گویند عشق کور است. میتوان گفت تمام این بخاطر سطح بالای دوپامینی ست که در مغز ترشح میشود که با عشق رمانتیک پیوند مستقیمی دارد.

خصوصیات اصلی عشق در روانشناسی خانواده

اینکه فرد میل شدیدی به بودن با یک شخص خاص دارد نه فقط از نظر جنسی بلکه از لحاظ احساسی انگیزه شدیدی دارد طوریکه موتور درون مغز او شروع به فعالیت می کند و شما این فرد را تماما می خواهید و در آخر یک وسواس چون درصد زیادی از روز و شبتان را به او فکر می کنید و نمی توانید کا فکر نکنید. براساس آزمایشاتی مشخص کردند که در زمان عشق چه قسمتهایی از مغز فعال می شود. از مهمترین آنها قسمتی بود که زمانیکه کوکائین مصرف میشود فعال میشود

در واقع میتوان گفت عشق رمانتیک تنها یک احساس نیست بلکه نیرویی هم هست که از موتور مغز و تفکر پدید می‌آید. همان قسمت درخواست کننده و مشتاق تفکر، همان قسمتی از مغز که وقتی دارید برای برداشتن شکلاتی تلاش می کنید یا میخواهید در کارتان ترفیع بگیرید فعال میشود. یک نوع نیرویی‌ست که حتی میتوان گفت ازنیروی جنسی قویتر است. چون در سرتاسر جهان هستند آدماهایی که زمانیکه در عشق شکست می خورند حتی مرتکب قتل می شوند ولی هیچوقت از جواب رد شنیدن از پیشنهاد یک مرتبه جنسی کسی افسردگی نگرفته است. در واقع میتوان گفت مردم برای عشق زندگی میکنند، میکشند و میمیرند. در موردش آهنگ، شعر، افسانه، رمان، نقاشی، اسطوره و افسانه است . نیرویی قوی ک هم میتواند منجر به شادی شود و هم غم

[irp posts=”3404″ name=”پنج نکته روانشناسی رابطه برای ادامه دار کردن رابطه هایتان”]

سه سیستم عشق

  • میل جنسی ( مستوان گفت به وجود آمده است تا بتوانید به دنبال افرادیی برای جفتگیری بگردید)
  • وسواس عشق ( به وجود آمده تا بتوانید روی یک فرد تمرکز کنید)
  • وابستگی شدید به او ( به وجود تمده تا بتوانید فردی را برای همیشه تحمل کنید، چون آرامشی ست ک از وجود طولانی مدت شریک عشقی حاصل میشود)

 

قسمت های دیگری که در زمان عشق فعال میشوند

  • بخش پاداش دهی مغز که برای خواهش و تمنا، انگیزه و تمرکز فعال میشود
  • قسمتی از مغز که مربوط به محاسبه کردن سود و زیان است. این قسمت برای زمانیست که فرد میخواهد ریسک کند یا علت باخت و شکستش را بداند
  • همچنین قسمت دیگری ک فعال میشود مربوط میشود به وابستگی شدید به فرد

پس میتوان تحلیل کرد که براساس فعالسازی اینها چرا افراد در زمانیکه عاشق هستند انگیزه و میل شدیدی به ریسک کردن برای بدست آوردن آن جایزه زندگی یعنی عشق ابدی دارند وهمینطور وابستگی شدیدی ب آن فرد پیدا میکنند که نمیتوانند بدون او زندگی کنند این یکی از مهمترین اصل های ماندگاری در روانشناسی خانواده است .

نتایج تحقیق

  • عشق یک محرک اولیه و ابتدایی است برای جفت گیری البته نه یک محرک جنسی چون محرک جنسی اورا به سمت افراد مختلفی میکشد ولی عشق باعث میشود انرژی جفت یابی روی یک شخص متمرکز شود
  • همچنین از نظر او عشق یک اعتیاد است. اعتیادی جالب وقتی همه چیز خوب است و ترسناک  وقتی همه چیز خراب میشود.

میتوان گفت تمامی شاخصهای اعتیاد را دارد چون کاملا روی طرف مقابلش تمرکز می کند و بی وقفه به آن فکر می کند ، تمنا و خواهش.عجیبی مثبت به او دارد واقعیتها برایش تحریف می شوند و همچنین برای بدست آوردن طرف مقابل حاضر میشود ریسکهایی انجام دهد. تاب و تحملش کم میشود و لازم است که هی بیشتر و طولانی‌تر اورا ببیند و حتی اگر روزی فکر کند عقب نشینی کرده اورا فراموش کرده یابه عبارتی ترک کرده دوره هایی را میبینیم که  عود میکند وتمامی احساس هایش دوباره برمیگردد. بنابراین عشق یکی از اعتیادآورترین‌هاست.

  • اینکه چرا یک نفر عاشق یک فرد خاص میشود و عاشق فرد دیگر نمیشود در کنار تمام دلایل روانی و روحی و خودآگاه و ناخودآگاهی که وجود دارد برای این موضوع میتوان دلیلی زیستی اش را سطح بیولوژی مطرح کرد… هر فرد یک سطح بیولوژی خاصی دارد و به طرف کسی جذب میشود که با سطح بیولوژی خودش همسطح باشد

 

بنابراین لازم است در کنار تمام دلایل روانی و خودآگاه و ناخودآگاهی که درمقاله های قبلی به آن اشاره شد این کارکرد مغز راهم در نظر بگیریم تا بتوانیم با دید کلی و همه جانبه آن را که یکی از پدیده های مهم زندگیست درک کنیم.

عشق و اریکسون

روانشناسی عشق در نگاه ارکیسون از مسائل مهم و اساسی است. بنا بر دیدگاه اریکسون همه ما بحران هایی را در زندگی خود باید پشت سر بگذاریم و سربلند از آنها بیرون بیاییم و با کسب نیروی بنیادی هر بحران به سمت انسان کامل و سالم حرکت کنیم. این بحران ها از تولد ما تا زمان مرگ ما ادامه دارند با موضوع های مختلف جلوه میکنند و ما باید بنا بر ارائه محیط با آنها مواجه شویم.

دوره صمیمیت در برابر انزوا و کسب عاشقی

بنا بر گفته اریکسون در نوجوانی عشق واقعی شکل نمیگیرد چیزی که ما در نوجوانی داریم غالبا بروز میل جنسی است اما هنوز تحمل و چیزی که ما به عنوان صمیمیت (یعنی علاوه بر دوست داشتن کسی بتوانیم ماندن با او را هم تحمل کنیم) میشناسیم شکل نمیگیرد زیرا اساس بحران این مرحله بر شکل دهی و یافتن هویت است غالبا نوجوان های ۱۲ تا هجده ساله را ببینید همه آنها فلسفه ی اساسی در زندگی شان ندارند آنها دارند میشنوند و میبینند و میخوانند تا انتخاب کنند و ببینند که میخواهند چه هویتی داشته باشند.

درک تحمل و تعهد

بنابر گفته بالا چیزی که ما به عنوان عشق میشناسیم و مسئله ما میشود از ۱۸ سالگی تا سی سالگی است چیزی که اساسا ما را وارد دنیا و چالشی جدید در زندگیمان میکند ما در این مرحله علاوه بر میل جنسی باید تحمل و شور عشق را هم درک کنیم در غیر این صورت منزوی میشویم و از این انزوا با نام استقلال یاد میکنیم تا خود را از دیگران جدا کنیم و این اساس بسیاری از مشکلات در آینده میشود.

درک دو جنبه بحران مهم است

انسان هایی که در این برهه یعنی ۱۸ تا ۳۰ سالگی دوره جوانی بتوانند صمیمیت را بفهمند تا سازگار شوند مشخصا انسان هایی میشوند که به عشق دست میابند و درک کامل و بالغی از عشق ورزیدن دارند البته که در تمام بحران های هویت اریکسون باید دو جنبه بحران تجربه و حفظ شود یعنی در جوانی فرد باید تنها بودن را هم کامل بفهمد و در مواقع مورد نیاز زندگی آن را تجربه کنید اما کفه ترازو در بحران های هویت غالبا سمت مسائل مثبت کشیده میشود تا فرد بتواند سازگاری بهتری داشته باشد.

یک نکته در باب نوجوان ها

بنا بر گفته بالا و نظریه اریکسون عشق مربوط به جوانی میشود و عشق و جوانی همیشه پابه پای یکدیگر در حال حرکت اند علت این که غالب نوجوان ها معمولا رابطه های بادوامی ندارند بیشتر از هر چیزی مربوط به این مسئله است که اساسا عشق و صمیمیت برای آن دوره نیست بلکه برای دوره بعد یعنی جوانی است برای همین خیلی از نوجوانان بدون واقف بودن بر این مسئله معمولا در رابطه های اولیه خود دچار مشکل میشوند.

میتوانید نظرات خود را در بخش ارسال دیدگاه پایین صفحه با ما در میان بگذارید..

 

 

میثم صالحی

از روزی که روانشناسی با نکاتش حالمو بهتر کرد تصمیم گرفتم با انگارکه تا میشه حال بقیه رو بهتر کنم.

مطلب مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 Comments
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x