نقش سلامت روان در مواجهه با سرطان پستان: مبارزهای روانی و جسمی
کودک درون چیست؟
کودک درون به مثابه یک راز
فکر میکنم همیشه هم ناگفته ها و رازها نباید مخفی بمونه و یه جاهایی لازمه که گفته بشن و بقیه بدونن.، یه رازهایی هست برای فهمیدن منتها چون کسی نمیدونه نمیره سراغ فهمیدنش! برای همینم تو این مقاله از یه رازی صحبت میشه که همه داریم و باید بشناسیمش و به دلایلی که درادامه توضیح میدم شناختنش ضروریه.
رازی که قراره ازش صحبت بشه “کودک درون” نام دارد.
آلودگی کودک درون
خیلی از آدمها با خودشان قرار گذاشتند هرگز کودک نباشند، کودکی نکنند، و آرزوهای دوران کودکیشان را دنبال نکنند.
هرگاه رشد کودک درون از حرکت بایستد،احساسات چه خشم و چه عشق سرکوب میشوند آدمی خواهیم شد که با کوله باری از ناکامی ها به دنیای بزرگسالی آلوده پا میگذاریم. آلودگی ناشی از کودک درون پر از نداشته های عاطفی است. کودکی تایید نشده ،درخود فرو رفته که اکثرمواقع به دنبال محبت است. به طورمثال اگر مرد باشد چندین شریک زندگی خواهدداشت یا اگر زن باشد هیچ “دوستت دارم” ای را رد نخواهد کرد.
این آلودگی باعث بیماری ای به اسم هم-بستگی می شود که یک نوع بیماری هویت است. مانند کسی که با از دست دادن همسرش خودکشی میکندو…
این آلودگی به افراد اجازه نمی دهدتا آنها باروشهای خلاقانه به مسیر زندگیشان ادامه دهند و دایم پیرو افراد دیگر هستندو وابستگی شدیدی به افراد دیگر دارند.
کودک درون به اندازه ای به آنچه برایش رخ میدهد حساس است که میتوان با آگاهی از اصول آن به علت بسیاری از رفتارهای آدمی پی برد.
جادو در کودکی
همانطور که میدانید دوران کودکی دوران رویا و تخیلات شیرین است که در اوج این رویا پردازی ها اطرافیان یا والدین ممکن است با باورهای منفی ای که به کودکان میدهند آنهارا آلوده کنند این یکی از مهمترین اصل ها در روانشناسی کودکی است. ( مانند: به لولو میگم بخورتت، اگر بچه ی خوبی باشی…، آخر مامانو میکشی از بس شلوغ میکنی و…)
آلوده شدن رویاها و باورهای کودکی باعث ازدست دادن باورهای امیدوارانه و رنگ بدبینی گرفتن آنها میشود و یا یااینکه انتظارات بیش از اندازه دازند مانند: اگر پول داشتم خوشبخت می شدم، اگراین کارم درست شود سیگار را ترک میکنم و….
همین میشود که به جای تلاش کردن همه چیز را به گردن کائنات و اطرافیان میاندازیم و می خواهیم که دیگران برایمان همه کار کنند.
اگر کودک درون ما آسیب دیده باشد چشم بسته به دنبال باورها و داستان های غیرواقعی می رویم و همواره به دنبال عاقبت به خیری ناکامی هایی میشویم که هیچ کوششی برای پذیرششان و حل و جبرانشان نمیکنیم چنین افرادی در زندگی به دنبال فال ورق،قهوه ،حافظ و.. میروند تاهرحرکتشان را توجیه فراحسی کنند.
خود در کودکی
در روانشناسی کودک ،کودکی که همیشه با فعلهایی چون : نریزی، نیفتی، بپوش،بخور بشین، پاشوو… روبه رو بوده است هیچ مفهومی از “خود” به عنوان شخصی که انرژی درون ای دارد که میتواند کارهایی را براساس خواست خود انجام دهد نخواهد داشت چون به او آموخته شده برای دوست داشتن و دوست داشته شدن باید کلیشه ای رفتار کند. ازنظراو نمیتوان از اندک لذت برد و باید کامل بود تا بتوان لذت برد، لبخند زدو همه را خشنود کرد. مانند شخصی که پدرش فوت میکند و او سالهای بعد به جای پدر به قرص های آرام بخش تکیه میکند.
کودکانی که اینگونه رشد میکنند”خود”های ویران شده ای دارند که از درک مفهوم توانستن و اراده محرومند ومسئولیت را درک نمیکنند.
چنین افرادی میگویند : نرو ..اگر بروی من میمیرم!
زیرا نمیتوانند نیازهای تکاملی خود مانند امنیت،صمیمیت،عشق و خودشکوفایی را برآورده کنند که این ناشی از تحقیرهای دوران کودکی و بایدونباید، اینکارا بکن و نکن های والدین است.
ازطرفی اندیشه و تفکر کودک خودمحوراست یعنی فکرمی کند همانطور که او میبیند و فکر میکند بقیه هم میبینند و واقعیت همان است. زمانیکه کودک طردشدگی و رهاشدن را تجربه کند به این نتیجه میرسد نیازهایش هیچوقت رفع نخواهد شد و به هیچکس اعتماد نخواهد کرد این افراد همان هایی هستند که می گویند فقط باورمن حق است و حرف و رفتار من درست است و فقط تو باید تغییر کنی!…
بازیابی خلاقیت
بازیابی حس خلاقیت رمزآلودترین دلیل برای زندگی هدفمند است.
برای درمان کودک درون باید به عقب برگشت،کارهای ناتمام را به پایان برد و زندگی را بار دیگر زندگی کرد. بسیاری از آلودگیهای کودک درون ناشی از نیازهای برآورده نشده، اشکهای ریخته نشده و عواطف ابراز نشده اند…
برای درمان باید زندگیتان را تا مدتی به کودک درونتان بسپارید.
براساس گفته های اریک اریکسون آدمی از دوره های رشدی گوناگونی عبور میکند که هردوره بحران بخصوص خود را دارد که گذشتن ازآن انسان را پخته تر میکند و مهارتهایش را افزایش میدهد.
درمراحل رشد مسایل رفع نشده زیادی هست که باید برآورده شوند.
این افراد دچار شرم و شک اند و به دنیا و حتی خودشان بی اعتماد هستند. گاه بسیار خودشیفته اند وگاه بسیار بی توجه به خود هستند. هرگاه فردی براین باور باشد که نمی تواند خودش باشد به رنج پناه میبرد و به شدت از مکانیسمهای دفاعی ای که در مقالات قبل گفته شد استفاده میکند چنین شخصی ناکارآمد است.
بازیابی خود نوزاد
دراین دوره همه چیز نو است . چون نوزاد خودمحوراست همه چیز را از دید خودش میبیند مثلا اگر خرس عروسکی اش را بردارید گویی اصلا خرصی وجود نداشته بیخیال می شود.
به سوالات زیر پاسخ دهید:
_ آیا به خودتان برای حل مشکل اعتماد میکنید یا به شخص دیگر نیاز دارید؟
_میتوانید به دیگران اعتماد کنید؟ _ از طرد شدن میترسید؟ _به علت پایان یک عشق به فکر خودکشی افتاده اید؟ _خودرا از چشم دیگران پنهان میکنید؟ _ درروابط باج میدهید تا ترکتان نکنند؟ _ زبان نیش داری دارید؟ _ ساده و زودباورید؟
اگر تعداد پاسخهای بله شما زیاد است دراین مرحله مشکل دارید.
اگرهنگام تولد مورد تایید قرار بگیریم، پذیرایمان باشند و دوستمان بدارند به یک خودشیفتگی منطقی میرسیم که در بزرگسالی هم باقی میماند و باعث میشود خودمان را دوست بداریم
آنچه میتواند به بازیابی نوزاد درون آسیب دیده شما کمک کند به عنوان گام نخست بازشناسی است. یعنی لازم است درصورت بروز هرمشکلی به گفتگوی درونی بپرازید و بااو گفتگو کنید اینکار سانسور های ناخوآگاه را راحتتر کنار میزند . درونتان را مورد سرزنش و تنبیه قرار ندهید ازجمله های مثبت ، اعتمادبخش و تاییدی استفاده کنید.
گام بعدی ، حس کردن احساسات است، درخودتان جستجو کنید تاحستان را معنی نمایید بسیاری ازما میخوریم بدون اینکه احساس گرسنگی کنیمو… باحس کردن احساسات به این مشکل پایان دهید.
بازیابی خود نوپا و دبستانی
ابن دوره همراه با اثبات “من هستم” است . کودک با کلافه شدن هایش ، نق زدن هایش، ورجهوورجه کردن هایش میخواهد اراده خود را به دیگران تحمیل کند که اگر دراین راه موفق شود به خومختاری می رسد درغیراین صورت اسیر شرم و تردید خواهد بود . بزرگسالانی که برای خرید یک شلوار ساعتها درخیابان وقت می گذرانند ، آنهایی که همیشه از موفق نشدن می ترسند، بی ارادهاند، حتی از سفارش یک غذا یا نواختن موسیقی میترسند جز این دسته هستند آنها انسان خوب را انسان کامل میدانند و فراموش کردند هیچکس کامل نیست و زندگی روند تکامل یافتن است.
کودک نوپای درونتان را به گذشته ببرید به آن زمان ک نیاز به امنیت و توجه و تایید داشتید و اورا باجملههای تاکیدی چون( اینکه کسی ازتو مراقبت کند چیز بدی نیست،، اینکه گاهی نه بگویی نشانه خواست توست، هرچه شود من با تو میمانم و…) اجازه دهید تفاوت جدید شمارا احساس کند و دوباره اعتماد و درک کند.
بعدازآن کودک به سنی میرسد که میخواهد تمرین کند خودش باشد ، دائم سوال می پرسد،خرابکاری میکند، کوشش و خطا میکند تا هویتش را بشناسد .سیستم اورا درک کنید وباآن راه بیایید ، سرزنشش نکنید و جلوی اورا نگیرید مانند مادری رفتار نکنید که عروسک را ازپسرش میگیرد و به زور به او ماشین و کامیون میدهد
دراین دوران در روانشناسی کودک، کودک یادمی گیرد زشتی یک آدم بخاطر ظاهر است یا باطن، میآموزد درقبال نوآوری تشویق خواهد شد با تنبیه.
بازیابی نوجوانی
به سوالات زیر پاسخ دهید:
_ آیا هنوز تحت نفوذ والدین هستید؟ _ به گروه یا هدفی متعهدید؟ _ آدم ناسپاسی هستید؟ _ به چیزی ایمان دارید؟ _ میدانید کی هستید؟ _ دوستان زیادی دارید؟ _ فرمانبردارید؟ _از ایدههایتان با دیگران حرف میزنید ؟ _ الگو یا قهرمان خاصی دارید؟
هویت یابی بحران دوره نوجوانیست به گفته ی اریکسون ما به دنبال پاسخ به پرسش “من کیستم” هستیم.
شاید لازم باشد ویژگیهای نوجوانی را مرور کنیم: عشق ورزیدن، فاصله گرفتن از پدرومادر، دمدمی مزاج بودن، خودمحوری، خودشیفتگی، تجربه گرایی، کوشش و خطا و ….
آنافروید میگوید طبیعی ست اگریک نوجوان روزی از حضور والدینش منزجرباشد و روز دیگر گرم و صمیمی. آنها نه از روی نفرت بلکه ازروی استقلال طلبی باپدرومادر خود نزاع میکنند، آنها را کنار میگذارند و به اتاق دربسته و موسیقی و کامپیوتر پناه میبرند.
نوجوانان سالم سرشار از انرژیاند و کاوشگران خوبی برای شرایط و علائق جنسیشان هستند .. اگر درک درستی ازآنها نداشته باشیم آنها بیاعتماد، بیهویت ، افسرده و پرخاشگرو بیمار خواهند شد.
فهمدن این دوران و مدارا کردن باآنها باعث میشود هویت خویش را درک کنند .
مهمترین گام درهمهی این مراحل بخشش است .
کسی منکر زجری که کشیده اید نیست، آسیبهارا به رسمیت میشناسیم، حتی پدرومادر را به عنوان آسیب رسان می پذیریم کسانیکه رنج رساندند چون رنجور بودند و زجرکشیده به عبارتی آنها هم کودکان درون آسیب دیدهای داشتند.
با بخشش می توانید خود را از دست عمیق ترین زخمها رها کنید و از والدین خود و تکرار اشنتباهاتشان جداشوید! درست است که دیگران باعث رنج شما شدند ولی اگر آنها را نپذیرید و درصدد جبران برنیایید دراشل خودتان باعث رنج خودتان شدید.
علاوه براینها باید قواعد کهنه را برایکودک درونتان بشکنید. قواعدی چون:
حرف نباشد! = فضای امنی ایجاد کنید که اودچار شرم نشود.
فکرخوانی کردن! = مثلا : حتما میخواهد اخراجم کند که صدایم کرده و…
دروغگویی! = اگر کودک درونتان را سرزنش نکنید راستگویی را میفهمد و یادمیگیرد.
مسئولیت زیادی پذیرفتن != اگر مسئولیت زیادازحد بپذیرید غرق میشوید، خسته و آلوده و عصبی خواهید شد.
دیگران را آنگونه که میخواهی دوست بدار!= این قانون آرامش را ازشما میگیرد و برعکس وقتی آنهارا همانطور که هستند دوست بدارید آرامش قرارگرفتن در جمع به شما داده میشود . کودک درون سالم بدون پیشداوری و تحمیل بادیگران برخورد میکند
و درآخر تاکید میکنم براینکه به خود گاهی اجازه کودک بودن بدهید . درحال زندگی کنید و گذشته را بپذیرید و به نیازها و احساساتتان توجه کنید ، درگیر کمالطلبی نباشید! فراموش نکنید که هیچکس کامل نیست و همه ی ما درحال تکامل هستیم.
اگر ابهام و یا سوالی در این زمینه دارید میتوانید در بخش ارسال دیدگاه با ما در میان بگذارید تا نویسنده ها و یا میثم صالحی مدیر سایت به آن پاسخگو باشند..
باسلام وخسته نباشید🌿
اگر طی جلسات روان درمانی متوجه آسیب های کودک درون خودمون شدیم ولی برای درست کردن حال کودک درون مون موندیم چیکار کنیم؟!یعنی آنقدر خسته ودرمونده شدیم که واقعا همش دنبال راهکار میگردیم….!با مدیتیشن کودک درون چقدر احتمال شناخت بهترش هست؟
وشما چه پیشنهادی دارید؟