نقش سلامت روان در مواجهه با سرطان پستان: مبارزهای روانی و جسمی
شادی چیست و چگونه میتوانیم احساس شادی کنیم؟
چگونه میتوانیم احساس شادی و خوشحالی کنیم؟
بگذارید همین ابتدای کار خیالتان را راحت کنم هیچ چیزی قرار نیست از راه برسد تا شما را خوشحال کند. واقعیت این است که ما در این راه تنهای تنها هستیم. اگر به دنبال چیزی هستید که شما را شاد کند شادی ماندگاری را تجربه نخواهید کرد. میدانم که پذیرش این کمی سخت است اما دقیقا همان یادگرفتن ماهیگیری است!..
قبل از شروع مقاله پیشنهاد میکنم حتما این پادکست را در همین مورد گوش کنید:
تعریف شادی چیست؟
خیلی از شما که در حال خواندن این نوشته هستید قطعه به یقین سوالاتی از این دست که: شادی واقعی چیست؟ تعریف شادی چیست و چگونه میتوانم احساس خوشحالی کنم دارید. ارسطو دوهزار و پانصد سال پیش به این نتیجه رسید که زنان و مردان بیش از هر چیز دیگری در جستجوی شادکامی اند. شادکامی به سبب خودش جستجو میشود، در حالی که اهداف دیگر مثلا سلامت و زیبایی، پول و یا قدرت فقط به این دلیل ارزشمند هستند که فکر میکنیم ما را شادمان میکنند. بگذارید در این جا تعریف یک روانشناس مثبت گرای معروف را در مورد تحقیقاتش در باب شادی برایتان نقل کنم: آنچه من کشف کردم این بود که شادی چیزی اتفاقی نیست شادکامی نتیجه اقبال خوب و یا شانس و تصادف نیست. شادکامی چیزی نیست که با پول بتوان آن را خرید یا با قدرت دستور آن را داد. شادکامی به رخداد های بیرونی وابسته نیست، بلکه بیشتر به شیوه تفسیر ما از رویداد ها وابسته است.
ویکتور فرانکل روانشناس اتریشی در پیشگفتار کتاب انسان در جستجوی معنا این مطلب را به زیبایی خلاصه کرده است: قصد موفقیت نکنید هرچه بیشتر به دنبال موفقیت باشید و آنرا هدف قرار دهید بیشتر آن راگم خواهید کرد زیرا موافقیت نیز مانند شادکامی تعقیب کردنی نیست موفقیت باید اتفاق بیوفتد همچون اثر جانبی وقف کردنتان در مسیری مهم تر از خودتان.
هر بیشتر به دنبال شادی باشید بیشتر آن را از دست میدهید!
شادی هیچگاه در بیرون از ما وجود ندارد همه خمیر مایه آن درون ماست ماییم که انتخاب میکنیم که شاد زندگی کنیم و یا مسائل غمگین زندگی را ببینیم. واقعیت این است که بر اساس تحقیقات انجام شده بر روی بهترین های هر رشته که چیک سنت میهای مشخصا طرح پژوهشی آن را بر عهده داشته است شادی و دستیابی به شادکامی محدود به قوم و خویش و محدوده ی اجتماعی و جغرافیایی خاص نبوده بلکه احساس عمیق شادکامی که با نام تجربه اوج و یا غرقگی در روانشناسی از آن یاد میشود اساسا از زبان پیزن های کره ای، بزرگسالان تایلندی و هلندی، نوجوانان توکیویی، چوپانان ناواجو، کشاورزان منطقه آلپ ایتالیا و کارگران خط تولید شیکاگو با واژه هایی مشابه شادکامی گزارش شده است.
تعریف شادی از نظر روانشناسی
البته که سابقه ی تعریف در مورد شادکامی را نباید مشخصا از روانشناسان شروع کرد چرا که فیلسوفانی چون ارسطو و اپیکور در این باره اولین اظهار نظر ها را کرده اند اما شاید کسی که برای اولین بار به دنبال انسان های شاد و خودشکوفا رفت تا به ویژگی های این افراد و سبب تفاوتشان با بقیه بپردازد یعنی آبراهام مزلو را بتوانیم نام ببریم. مزلو یکی از ویژگی های انسان های خودشکوفا و موفق را احساس تجربه اوج نامید. احساسی که آن ها در مورد خود میگفتند و چیزی شبیه به از دست دادن زمان و یکی شدن با کل نظام هستی بود. شادی را میتواند در حوزه روانشناسی شخصیت مورد بررسی قرار داد
تجربه اوج یا غرقگی
البته که شاید تصور این لحظه و احساس کمی برای ما سخت باشد چرا که اساسا تصور کردنی نیست بلکه تجربه کردنی است اما چیزی که این افراد گزارش میداند بعد ها به سبب تلاش های مزلو گسترش یافت و پس از او روانشناسان مثبت گرا به خصوص سلینگمن و میهالی بر روی آن کار کردند تا توصیف مشخص تری از آن ارائه دهند. نهایتا میهالی کتابی در این باب به چاپ رساند با عنوان غرقگی که بیش از همه نتیجه سال ها پژوهش او در زمینه شادکامی را ارائه میداد. این کتاب با اینکه یک کتاب علمی بود اما در عرض چند هفته از پرفروش ترین های کتاب آمریکا شد و مردم استقبال خوبی از این کتاب کردند. تعریفی که میهالی از اوج شادی و تجربه اوج در این کتاب داده بود تعریفی شگفت انگیز بود: غرقگی شیوه ای است که افراد به وسیله آن حالت ذهنی شان را هنگامی که هشیاری به طور موزونی نظم یافته است و آنها میخواهند کاری را که به آن مشغول هستند فقط به خاطر خودش انجام دهند توصیف میکنند.
باید روی هشیاری خود کار کنید
منظورم از جمله بالا این است که باید هشیاری خود و یا تمرکز خود را بتوانید هدایت کنید این فقط در صورتی امکان پذیر است که شما کار هایی که فکر میکنید دوست دارید را انجام دهید چرا که در این حالت شما فقط به چیزی که دوست دارید مشغول هستید و حواستان پرت مسائلتان نمیشود این همان نظم در هشیاری است واقعیت این است که تنها کسانی احساس غرقگی را گزارش میدهند که بیش از هرچیزی بلدند چطور نظم درونی خود را حفظ کنند چرا که میدانند آشفتگی درونی بنای اضطراب و ترس وجودی است. این انسجام را این افراد خودشان ساخته اند. آنها یاد گرفته اند که بپذیرند خودشان را فدای آینده نکنند و از زمان حال لذت ببرند این یکی از ویژگی های بارز آنهاست.
ما شرطی شده ایم که در آینده زندگی کنیم نه در حال!
به یاد داشته باشید که تمدن اگرچه پدیده ای متمایز کننده بین انسان و حیوان است و ما به آن افتخار میکنیم اما مبنای آن بر اساس سرکوب است. رالف والدو امرسون بارها گفته است: ما همیشه در حال آماده شدن برای زندگی هستیم ولی هرگز زندگی نمیکنیم . از همان ابتدای زندگی ما شرطی شده ایم که خواسته هایمان را موکول به آینده کنیم و موفقیت و شادی را در آینده جستجو کنیم این دقیقا همان چیزی است که باعث میشود زمان حال را از یاد ببریم حال آنکه همه شادی ما در زمان حال است.
چگونه شاد باشیم؟
توجه خود را صرف چیز های غنی در زندگی کنید!
تا به اینجای کار متوجه شدیم که کسانی شادی واقعی را تجربه میکنند که مشخصا خودشان آن ها را ساخته اند و هشیاری و یا تمرکزشان را منحصرا بر روی چیزی گذاشته اند. همه ما میدانیم که قصد هایمان است که اطلاعات را به طور منظم در هشیاری ما نگه میدارد. ما بر اساس قصد ها و یا اهدافمان است که بر روی چیز هایی تمرکز میکنیم و یا چیز هایی را نادیده میگیریم این دقیقا همان چیزی است که به قول آدلر باعث میشود ما به گونه متفاوت از هم رفتار کنیم. در میهمانی ای یکسان یک فرد برونگرا در جستجوی تعامل با دیگران است و از آن لذت میبرد فرد اهل پیشرفت در جست و جوی ارتباطات تجاری سودمند است و فرد پارانوئید در مقابل نشانه های خطری که باید از آن ها اجتناب کند، حالت آماده باش به خود میگیرد. این گونه است که توجه را میتوان صرف بی نهایت چیز های غنی و یا فلاکتبار زندگی کرد. واقعیت این است که ما انتخاب میکنیم که به چه چیزی توجه کنیم و این را فقط قصد ها و اهدافمان میسازد.
نحوه ی تجربه شرایط بیرونی را طوری تغییر دهید که با اهدافتان سازگار باشد
برای مثال احساس امنیت از مولفه های اساسی شادکامی است. یک راه این است که اسلحه بخریم، به مکانی امن تر نقل مکان کنیم و.. همه این ها راهکاری است که شرایطی در محیط ایجاد کنیم که هر چه بیشتر یا اهداف ما سازگارتر باشد. خب این اولین راه و ساده ترین راه است اما راهکار دیگری هم وجود دارد. شیوه ی دیگری که با آن میتوانیم بیشتر احساس امنیت کنیم شامل تغییر دادن منظور ما از امنیت است. اگر فردی انتظار امنیت کامل نداشته باشد، تشخصی دهد که خطر ها اجتناب ناپذیرند و موفق شود از دنیایی که کمتر از وضعیت آرمانی پی بینی پذیر است لذت ببرد، احساس نا امنی او به قدر نخواهد بود که به شادکامی لطمه بزند.
مطالعه یکی از فرایند های خشنود کننده است
تقریبا تمام کسانی که کتابخوان های خوبی هستند از یک لذت مداوم هنگام مطالعه سخن میگویند چرا که این دقیقا همان چیزی است که باعث میشود آنها حواسشان را فقط بر روی یک چیز تمرکز کنند. انگار در این لحظه است که تمام غم های شما از ذهن شما رخت بر میبندند چرا که ذهن شما عملا جایی برای آن ها نمیگذارد. کتاب خواندن تنها یک مثال است شما میتوانید فعالیت هایی را خود به دنبال آن هستید و یک تمرکز حواس را درون خود دارد پی بگیرید.
پروفسور فیزیکی که صخره نورد مشتاقی هم بود حالت روانی اش را در طول کوه نوری چنین توصیف میکند: این طور به نظر میرسید که درون داد حافظه من قطع شده است. همه آن چیزی که میتوانستم به خاطر بیاورم ۳۰ ثانیه آخر و همه آن چیزی که میتوانستم به آن فکر کنم پنج دقیقه بعد بود!.
دنیا در برابر ما نه خشن است و نه مهربان، خنثی است
اریک برن بنیان گذار تحلیل رفتار متقابل در روانشناسی میگوید: واقعیت دریافت تو از واقعیت است. مسئله اساسی برای این که شاد باشیم در درجه اول این است که منتظر دنیایی نباشیم که شادی را به ما هدیه دهد دنیا اساسا برای شادی ما ساخته نشده است و این یک انتظار نا معقول از آن است که اسباب شادی ما را فراهم کند. این تنها خود ما هستیم که تصمیم میگیریم توجه خود را صرف چیز های مثبت زندگی کنیم و بر روی آنها تمرکز کنیم تا به اهدافمان و قصد هایمان در این دنیا برسیم. تقریبا تمام کسانی که تجربه اوج و غرقگی را گزارش داده اند انسان هایی خودانجام و یا خودمحور بوده اند که اتفاقات زندگیشان را متناسب با برداشت و اهدافشان تنظیم کرده اند.
انقدر تمرین کنید تا بتوانید به خود بگویید من میتوانم
اکثر انسان های موفق و شاد تقریبا هیچ تفاوتی با ما ندارند جز در مواردی اندک و آن هم طرز تفکرشان است. آنها در برخورد با مسائل و چالش های زندگی همیشه جمله ای شبیه به میتوانم را به خود میگویند. همین جمله اگرچه شاید در بعضی از مواقع کاذب به نظر برسد اما به آنها اعتماد به نفس میدهد آنها فرض میکنند که حال کنترل امور را توانسته اند به دست بگیرند. همین فرایند فکری آن ها را اطرافیانشان متمایز میکند.
به موسیقی گوش کنید!
موسیقی یکی از فعالیت هایی است که منجر به احساس غرقگی میشود چرا که تمام توجه شما را جلب خودش میکند. موسیقی اطلاعات شنیداری را سازمان میدهد به سازماندهی ذهنی که به آن موسیقی توجه دارد کمک میکند و بنابر این بی نظمی روانی، یا آشفتگی را کاهش میدهد که ما هنگام تداخل اطلاعات تصادفی با اهداف تجربه میکنیم.
اگر سوال و یا مسئله ای مد نظرتان است میتوانید در بخش ارسال دیدگاه آن را با من درمیان بگذارید..
این نوشته چکیده شده ای از کتاب غرقگی از میهالی چیک سنت میهای است.