افسردگی چیست؟ ( علائم و نشانه ها)

 افسردگی چیست؟ ( علائم و نشانه ها)
افسردگی چیست؟ ( علائم و نشانه ها) {score}/{best} - ({count} {votes})

افسردگی چیست؟ (علایم، نشانه ها، درمان و راهکار ها)

افسردگی یا اختلال افسردگی (Depression) یک بیماری روانی شایع اما جدی است که بر احساس، فکر و رفتار فرد تاثیر می‌گذارد. همه‌ی ما در زندگی لحظاتی از غم و اندوه یا دلتنگی را تجربه کرده‌ایم، اما بیماری افسردگی چیست؟ افسردگی بالینی با یک ناراحتی موقتی یا افت خلق زودگذر تفاوت دارد. در افسردگی، حالت غمگینی عمیق، ناامیدی یا بی‌علاقگی به مدت حداقل دو هفته در بیشتر روزها وجود دارد و بر عملکرد عادی زندگی تاثیر منفی می‌گذارد. این وضعیت می‌تواند تمام جنبه‌های زندگی فرد – از روابط خانوادگی و دوستی گرفته تا کار و تحصیل – را تحت الشعاع قرار دهد. به زبان ساده، افسردگی حالتی فراتر از غمگین بودن معمولی است و نیاز به توجه و​ مراقبت دارد.

تعریف افسردگی به زبان ساده

افسردگی اختلالی است که باعث می‌شود فرد برای مدت نسبتاً طولانی (هفته‌ها یا ماه‌ها) احساس غم شدید، پوچی یا بی‌ارزشی کند و در فعالیت‌هایی که قبلاً برایش لذت‌بخش بوده‌اند لذت نبرد. این بیماری یک ضعف اخلاقی یا تنبلی نیست، بلکه یک مشکل پزشکی شناخته‌شده است که قابل درمان می‌باشد. طبق آمارهای سازمان بهداشت جهانی، حدود ۵٪ از بزرگسالان جهان (حدود ۲۸۰ میلیون نفر) با اختلال افسردگی زندگی می‌کنند. این اختلال می‌تواند هر کسی را صرف‌نظر از جنسیت و سن درگیر کند، هرچند در زنان بیشتر از مردان است. حتی بیش از ۱۰٪ از زنان باردار یا تازه‌زایمان‌کرده دچار نوعی افسردگی می‌شوند. بنابراین افسردگی مشکلی رایج است و دانستن نشانه‌ها و راه‌های درمان آن برای همه‌ی ما مفید خواهد بود.

تفاوت افسردگی با غم و اندوه موقت

احساس غم و ناراحتی بخشی طبیعی از زندگی است و هر کسی ممکن است پس از یک اتفاق ناخوشایند یا از دست دادن، برای مدتی کوتاه افسرده‌خاطر شود. این نوع غم و اندوه معمولاً موقتی است و با گذشت چند روز یا هفته برطرف می‌شود. در مقابل، افسردگی شدید یک حالت پایدارتر و عمیق‌تر است.

در افسردگی بالینی، احساسات منفی به این سادگی کنار نمی‌روند و ممکن است بدون دلیل مشخصی ادامه پیدا کنند. به طور خلاصه، معیار تمایز افسردگی از غم​، مدت و تاثیر آن بر کارکرد روزمره است. اگر حال بد شما آنقدر شدید است که روی خواب، اشتها، انرژی و روابط شما اثر گذاشته و بیش از دو هفته طول کشید​ با افسردگی سروکار دارید نه صرفاً یک غم گذرا. بر خلاف غم موقت، در افسردگی معمولاً فرد بدون کمک تخصصی قادر به خروج از این حالت نیست و نیاز به درمان دارد.

یک مثال برای درک تفاوت افسردگی و غم

برای درک بهتر تفاوت اندوه معمولی و افسردگی، در نظر بگیرید که اندوه موقت اغلب با یک اتفاق مشخص (مثل مشاجره یا ناکامی) آغاز می‌شود و به‌تدریج کمرنگ می‌شود. فرد هنوز می‌تواند لحظاتی از روز را احساس بهتری داشته باشد و به امورش برسد. اما در افسردگی بالینی، احساس ناامیدی و گرفتگی خلق تقریباً تمام روز و تقریباً هر روز حضور دارد. حتی صبح‌ها بعد از خواب ممکن است همان حس بد ادامه داشته باشد. امور روزمره (مثل بلند شدن از رختخواب، رسیدگی به بهداشت شخصی یا رفتن به سر کار) برای فرد افسرد​ه طاقت فرسا می‌شوند. بنابراین تعریف افسردگی چیزی فراتر از «خیلی ناراحت بودن» است – افسردگی یک بیماری با مجموعه‌ای از علائم مشخص است که آن را از غم معمولی متمایز می‌کند.

نشانه‌ها و علائم افسردگی (خفیف تا شدید)

مهم‌ترین علائم افسردگی چیست؟

افسردگی می‌تواند طیف وسیعی از نشانه‌های روحی و جسمی را در بر داشته باشد. برخی از افراد افسرده ممکن است همه این علائم را نداشته باشند، اما به طور کلی هر چه تعداد علائم بیشتر و شدت آنها بالاتر باشد، افسردگی شدیدتر (ماژور یا حاد) در نظر گرفته می‌شود. در ادامه به نشانه‌های شایع افسردگی اشاره می‌کنیم:

  • احساس غم، اندوه عمیق یا پوچی: احساس غمگینی مداوم، گریه‌های بی‌دلیل یا حس «تهی» بودن. گاهی فرد بیشتر تحریک‌پذیر و

    و زود به گریه یا خشم می‌رسد.

  • بی‌علاقگی و لذت نبردن از فعالیت‌ها: کاهش چشمگیر علاقه به کارهایی که قبلاً لذت‌بخش بودند (مانند سرگرمی‌ها، ورزش، معاشرت). این حالت که به آن آنهدونیا گفته می‌شود یکی از علام‌های اصلی افسردگی است.

  • تغییر در اشتها و وزن: کاهش اشتها و کاهش وزن چشمگیر (بدون تلاش برای رژیم) یا برعکس، پرخوری عصبی و افزایش وزن. برخی افراد افسرده برای تسکین ناراحتی اعصاب خود به غذا پناه می‌برند و بعضی دیگر اشتهایشان را کاملاً از دست می‌دهند.

  • مشکلات خواب: بی‌خوابی (مشکل در به خواب رفتن یا بیدار شدن مکرر در شب) یا پرخوابی (خوابیدن بیش از حد معمول و همچنان احساس خستگی داشتن). الگوی خواب در افسردگی اغلب به هم می‌ریزد.

  • خستگی و فقدان انرژی: احساس خستگی مداوم و کمبود انرژی حتی بدون فعالیت بدنی زیاد. کارهای کوچک روزمره ممکن است بسیار سخت و فرساینده به نظر برسند.

  • احساس گناه، بی‌ارزشی یا درماندگی: نشخوار فکری درباره شکست‌ها، سرزنش مداوم خود و احساس بی‌ارزش بودن. فرد افسرده ممکن است احساس کند باری بر دوش دیگران است.

  • مشکل در تمرکز و تصمیم‌گیری: افت توجه و تمرکز، فراموشکاری و ناتوانی در تصمیم‌گیری حتی در مسائل ساده. (بسیاری از افراد افسرده از حافظهٔ ضعیف و حواس‌پرتی شکایت دارند).

  • افکار منفی و مرگ‌اندیشی: سیل افکار منفی درباره آینده (مثلاً «هیچ چیز بهتر نخواهد شد»). در موارد شدید، افکار مکرر درباره مرگ و خودکشی بروز می‌کند و حتی ممکن است فرد فکر خودکشی را در سر بپروراند یا تلاش برای آن داشته باشد.

نشانه‌های فوق برخی از رایج‌ترین علائم افسردگی هستند که در اکثر افراد مبتلا دیده می‌شوند. افسردگی خفیف ممکن است با چند علامت از موارد بالا همراه باشد (برای مثال، بیشتر احساس خستگی و بی‌حوصلگی کند) و هنوز فرد بتواند کارهای روزمره‌اش را انجام دهد، هرچند به سختی. اما افسردگی شدید تقریباً تمام این علائم را شامل می‌شود و به حدی ناتوان‌کننده است که زندگی عادی فرد مختل می‌شود. در ادامه درباره علائم افسردگی شدید بیشتر توضیح می‌دهیم و سپس به تفاوت بروز افسردگی در زنان، مردان و کودکان می‌پردازیم.

علائم افسردگی شدید چیست؟

هنگامی که شدت افسردگی بالا باشد (اختلال افسردگی ماژور یا افسردگی حاد)، نشانه‌ها می‌توانند بسیار آشکار و نگران‌کننده شوند. علام افسردگی شدید شامل تمامی موارد بخش قبل با شدت بیشتر است. در افسردگی شدید، فرد ممکن است کاملاً از فعالیت‌های روزمره باز بماند؛ برای مثال توان یا میل برخاستن از بستر را نداشته باشد و ساعت‌ها در رختخواب بماند. افت شدید انرژی و خستگی مفرط وجود دارد. احساس ناامیدی مطلق و گریه‌های طولانی یا بی‌وقفه دیده می‌شود. تمرکز تقریباً غیرممکن می‌شود و حتی تماشای یک برنامه تلویزیونی ساده یا خواندن چند خط کتاب است.

افکار خودکشی و بی‌ارزش دانستن زندگی به طور مکرر به سراغ فرد می‌آید. در موارد افسردگی شدید در زنان ممکن است حتی امور مراقبت از خود یا فرزندانشان را نیز رها کنند و مدام گریه و بی‌قراری داشته باشند، در حالی که افسردگی شدید در مردان بیشتر به صورت تحریک‌پذیری بالا، سوءمصرف الکل یا مواد، انزوای شدید و حتی رفتارهای پرخاشگرانه بروز می‌کند. به طور کلی اگر نشانه‌های بیماری افسردگی اینقدر شدید شوند که عملکرد شغلی، تحصیلی و روابط فرد عملاً از هم بپاشد، نیاز به مداخله فوری پزشکی وجود دارد. در موارد حاد احتمال بروز علائم سایکوز (مانند هذیان یا توهم گذرا) نیز وجود دارد، هرچند نادر است. خبر خوب این است که حتی افسردگی شدید هم با درمان مناسب قابل بهبود است و نباید از کمک گرفتن ناامید شد.

علائم افسردگی در زنان

زنان کمی بیش از مردان دچار افسردگی می‌شوند و نشانه‌های افسردگی در آنها می‌تواند تحت تاثیر تغییرات هورمونی نیز باشد. به طور کلی علائم افسردگی در زنان مشابه مردان است (غمگینی، بی‌انرژی بودن، اختلال خواب و…)، اما برخی تفاوت‌های الگو وجود دارد. زنان افسرده معمولاً بیشتر احساس غم و گناه را بروز می‌دهند و احتمال بیشتری دارد که در ظاهر غمگین و گریان به نظر برسند، در حالی که مردان افسرده ممکن است احساساتشان را پنهان کنند (و از این رو افسردگی در آنها کمتر تشخیص داده شود). دوره‌های افسردگی در زنان ممکن است با رویدادهای هورمونی زندگی مرتبط باشد: برای مثال افسردگی پس از زایمان در برخی مادران جوان دیده می‌شو​د

ان پیش از قاعدگی تشدید شود (اختلال ملال پیش از قاعدگی یا PMDD). از سوی دیگر، زنان معمولاً راحت‌تر درباره احساسات‌شان صحبت می‌کنند و به دنبال کمک می‌روند که این می‌تواند تشخیص را بالاتر ببرد. علام افسردگی شدید در زنان شامل گریه‌های مکرر، احساس ناتوانی در انجام وظایف مادری یا شغلی، افت شدید اشتها یا پرخوری عصبی، بی‌تفاوتی نسبت به خود و خانواده و حتی مشکلات جسمی مانند سردردها یا میگرن‌های تشدیدشونده است. باید توجه داشت که مهم‌ترین علایم افسردگی در هر دو جنس مشابه است و تفاوت اصلی در نحوه بیان و مواجهه با آن می‌باشد.

علائم افسردگی در مردان

افسردگی در مردان نیز شایع است ولی اغلب کمتر تشخیص داده می‌شود، زیرا مردان تمایل دارند نشانه‌های متفاوتی بروز دهند یا آنها را پنهان کنند. مردان افسرده لزوماً همیشه غمگین و گریان به نظر نمی‌رسند؛ بلکه ممکن است بیشتر با تحریک‌پذیری، عصبانیت و رفتارهای پرخطر افسردگی خود را نشان دهند. برای مثال، یک مرد مبتلا به افسردگی ممکن است ساعات بسیار طولانی‌تری را سر کار بگذراند یا خود را در ورزش و سرگرمی غرق کند (فرار از مواجهه با احساسات). برخی مردان برای تخفیف حال بد خود به مصرف الکل و مواد روی می‌آورند که می‌تواند علامتی از افسردگی پنهان باشد. علایم افسردگی در مردان بیشتر به صورت شکایات جسمانی و رفتاری بروز می‌کند؛ مثلاً سردردهای مداوم، مشکلات گوارشی، دردهای پراکنده یا کمردرد بدون علت مشخص ممکن است در مردان افسرده دیده شود. همچنین عصبانیت ناگهانی، پرخاشگری یا بی‌حوصلگی و بی‌قراری از دیگر نمودهای افسردگی مردانه است. مردان افسرده ممکن است گوشه‌گیر و منزوی شوند، کمتر حرف بزنند و از ابراز احساسات شرم داشته باشند. متاسفانه به دلیل همین الگوها، اختلال افسردگی در مردان اغلب تشخیص داده نمی‌شود یا خود مردان از روی کلیشه‌های فرهنگی آن را انکار می‌کنند. لازم به ذکر است که نرخ خودکشی تکمیل‌شده در مردان افسرده بالاتر از زنان است. بنابراین شناسایی علائم افسردگی در مردان و تشویق آنها به صحبت درباره احساسات‌شان بسیار اهمیت دارد.

علائم افسردگی در کودکان و نوجوانان

افسردگی منحصر به بزرگسالان نیست و در کودکان و نوجوانان نیز رخ می‌دهد، هرچند نشانه‌های آن ممکن است با بزرگسالان اندکی تفاوت داشته باشد. افسردگی در کودکان خردسال اغلب با حالت غم و گوشه‌گیری همراه است؛ کودکی که قبلاً پرجنب‌وجوش بوده ممکن است ناگهان ساکت و منزوی شود.  کودکان افسرده گاهی دچار کابوس‌های شبانه می‌شوند یا از رفتن به مدرسه امتناع می‌کنند.

افسردگی در نوجوانان نیز می‌تواند با تحریک‌پذیری، عصبانیت و رفتارهای ناهنجار همراه باشد. یک نوجوان افسرده ممکن است افت تحصیلی پیدا کند، دوستانش را کنار بگذارد، به موسیقی‌ها یا مضامین غمگین روی بیاورد و نسبت به آینده بدبین شود. علائم شایع در نوجوانان شامل: بی‌علاقگی به فعالیت‌های اجتماعی، تغییر در الگوی خواب (برای مثال تا دیروقت بیدار ماندن و تا ظهر روز بعد خوابیدن)، تغییر اشتها، کاهش اعتماد به نفس، حساسیت شدید به انتقاد و حتی رفتارهای خودتخریب‌گرانه (مانند خودزنی یا مصرف مواد) است.

تشخیص افسردگی در نوجوانان گاهی دشوار است زیرا برخی تغییرات خلق‌وخو در سنین بلوغ طبیعی قلمداد می‌شود. اما تداوم علائم برای چند هفته و اختلال در عملکرد مدرسه یا روابط دوستانه نشانه هشدار است. والدین و معلمان باید به تغییرات رفتاری و خلقی پایدار در نوجوان توجه کنند. هرگاه نشانه‌های افسردگی شدید در نوجوانان مانند گوشه‌گیری کامل، افت تحصیلی شدید، حرف زدن مکرر درباره مرگ یا خودکشی، یا رفتارهای پرخطر (مثل رانندگی بی‌محابا، دعواهای مکرر، سوءمصرف مواد) دیده شود، حتماً باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه شود. خوشبختانه با درمان به‌موقع، حتی نوجوانان و کودکان افسرده نیز بهبود پیدا می‌کنند و می‌توانند دوران حساس رشد را پشت سر بگذارند.

عوارض و پیامدهای افسردگی شدید (جسمی، روانی، اجتماعی)

افسردگی اگر درمان نشود، علاوه بر رنج روانی که ایجاد می‌کند، می‌تواند پیامدهای جدی جسمانی و اجتماعی نیز به دنبال داشته باشد. در این بخش به عوارض افسردگی شدید و طولانی‌مدت می‌پردازیم:

  • افکار منفی و خطر خودکشی: از مهم‌ترین عوارض روانی افسردگی شدید، تشدید افکار ناامیدانه و خودویرانگر است. فرد افسرده دنیا را تیره و تار می‌بیند و ممکن است به این نتیجه برسد که زندگی ار​زش زیستن ندارد. در نتیجه خطر اقدام به خودکشی در افسردگی شدید بالا می‌رود. آمارهای جهانی نشان می‌دهد سالانه بیش از ۷۰۰ هزار نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند و افسردگی یکی از علل اصلی خودکشی به شمار می‌آید. بنابراین، افسردگی شدید یک وضعیت اورژانسی در سلامت روان است و نباید نادیده گرفته شود. اگر فردی دچار افکار خودکشی است، باید فوراً کمک حرفه‌ای دریافت کند.

  • افت عملکرد و مشکلات اجتماعی: افسردگی تاثیر مخربی بر زندگی اجتماعی و شغلی فرد دارد. عدم تمرکز و بی‌انگیزگی ناشی از افسردگی می‌تواند منجر به افت عملکرد تحصیلی یا کاری شود؛ بسیاری از افراد افسرده گزارش می‌کنند که دیگر توانایی انجام وظایف شغلی خود را مانند قبل ندارند. غیبت‌های مکرر از محل کار یا مدرسه، کاهش بهره‌وری، و حتی از دست دادن شغل از عوارض احتمالی افسردگی شدید هستند. از سوی دیگر، روابط خانوادگی و دوستانه فرد آسیب می‌بیند. فرد افسرده ممکن است از معاشرت کناره‌گیری کند و خود را در انزوا قرار دهد. حوصله‌ی دیدار با دوستان یا شرکت در جمع‌ها را ندارد و رفته‌رفته شبکه حمایتی اطرافش را از دست می‌دهد. این انزوای اجتماعی خود می‌تواند افسردگی را تشدید کند و فرد را در یک چرخه معیوب قرار دهد. همچنین در برخی موارد، افسردگی منجر به سوءمصرف مواد مخدر یا الکل برای تسکین موقت می‌شود که این نیز تبعات اجتماعی و سلامتی خطرناکی دارد.

  • عوارض جسمانی و بیماری‌های دیگر: شاید تعجب کنید چرا که افسردگی صرفاً یک بیماری احساسی نیست؛ این اختلال می‌تواند بر جسم هم اثر بگذارد. بسیاری از مبتلایان به افسردگی از مشکلات جسمی متعدد رنج می‌برند. برای مثال، سردردهای تنشی، مشکلات​ سندرم روده تحریک‌پذیر)، دردهای مزمن مانند کمردرد یا دردهای عضلانی و مفصلی در افراد افسرده شایع‌تر است. حدود ۶۵٪ از افراد افسرده دست‌کم یک نوع درد جسمی بدون علت عضوی مشخص را تجربه می‌کنند.

  • افسردگی شدید با ترشح نامنظم هورمون‌ها و میانجی‌های عصبی، می‌تواند سیستم ایمنی را تضعیف کند و فرد را در برابر عفونت‌ها آسیب‌پذیرتر سازد. همچنین رابطه نزدیکی بین افسردگی و بیماری‌های مزمن وجود دارد: افسردگی می‌تواند زمینه‌ساز بیماری‌هایی مانند بیماری قلبی، دیابت و فشارخون بالا شود یا در صورت وجود این بیماری‌ها، مدیریت آنها را دشوارتر کند.

  • به بیان دیگر، افسردگی و سلامت جسمی پیوند تنگاتنگی دارند – عوامل خطرزا برای افسردگی (مثل کم‌تحرکی یا مصرف الکل) همان عواملی هستند که برای بیماری‌های جسمی مزمن هم مضرند. در جهت معکوس، ابتلا به یک بیماری سخت جسمی (مثل سرطان یا سکته قلبی) نیز می‌تواند فرد را دچار افسردگی کند. بدین ترتیب، اگر افسردگی درمان نشود ممکن است فرد در یک سیکل معیوب از مشکلات جسمی و روحی گرفتار گردد که هریک دیگری را تشدید می‌کنند.

  • تغییرات مغزی و شناختی: تحقیقات علمی نشان داده که افسردگی طولانی‌مدت می‌تواند حتی ساختار و عملکرد مغز را تحت تاثیر قرار دهد. مطالعات تصویربرداری مغزی (MRI) بر روی افراد مبتلا به افسردگی مکرر نشان داده است که برخی نواحی مغز در این افراد کوچکتر می‌شود. به طور ویژه، هیپوکامپ – بخشی از مغز که در تنظیم حافظه و احساسات نقش دارد – در افراد با سابقه افسردگی کوچک‌تر از افراد سالم دیده شده است. در یکی از پژوهش‌ها، زنان افسرده هیپوکامپی حدود ۱۰٪ کوچکتر از زنان غیر افسرده داشتند و هرچه تعداد دوره‌های افسردگی بیشتر بود، کاهش حجم هیپوکامپ شدیدتر بوده است. این کوچک شدن مغز می‌تواند توضیح‌دهنده مشکلات حافظه و تمرکز در بیماران افسرده باشد.

  • همچنین ارتباط بین افسردگی طولانی و افزایش نشانگرهای التهابی در مغز مشاهده شده است که می‌تواند به نوعی «پیری زودرس» مغز منجر شود. البته جای امیدواریست که این آسیب‌های مغزی دائمی نیستند. شواهد علمی حاکیست که با درمان مؤثر افسردگی – چه از طریق داروهای ضدافسردگی و چه روان‌درمانی – مغز قابلیت بازیابی و ترمیم دارد. برای مثال، ورزش کردن یا دریافت درمان مناسب می‌تواند به رشد مجدد ارتباطات عصبی در هیپوکامپ کمک کند و اثرات منفی افسردگی بر مغز را برعکس نماید. بنابراین، اگر افسردگی شدید درمان نشود می‌تواند به کاهش توان شناختی و تغییرات ساختاری مغز منجر شود، اما اقدام به موقع برای درمان می‌تواند از این عوارض پیشگیری کند یا آنها را معکوس سازد.

به طور خلاصه، افسردگی تنها خلق و خوی فرد را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد، بلکه تمام ابعاد زندگی او را در بر می‌گیرد. از ذهن و مغز گرفته تا بدن و روابط اجتماعی همگی تحت الشعاع این اختلال قرار می‌گیرند. خبر خوب اینکه با درمان مناسب می‌توان جلوی بسیاری از این عوارض را گرفت. در بخش‌های بعدی با انواع افسردگی، علل زمینه‌ساز و روش‌های درمان آن آشنا خواهیم شد تا ببینیم برای درمان افسردگی چه باید کرد؟

انواع افسردگی و اختلالات مرتبط

افسردگی همیشه به یک شکل و یک شدت ظاهر نمی‌شود. روان‌پزشکان انواع و زیرگروه‌های مختلفی را برای افسردگی شناسایی کرده‌اند. شناخت حالت‌های افسردگی یا انواع آن می‌تواند به درک بهتر مشکل و انتخاب درمان مناسب کمک کند. در اینجا به مهم‌ترین انواع اختلال افسردگی اشاره می‌کنیم:

  • افسردگی اساسی (ماژور): هنگامی که کلمه افسردگی را به کار می‌بریم معمولاً منظورمان اختلال افسردگی اساسی است. در این نوع، فرد دوره‌های مشخصی از افسردگی شدید را تجربه می‌کند که حداقل دو هفته طول می‌کشند. بیشتر یا همه علائم افسردگی که پیش‌تر ذکر شد وجود دارد و عملکرد زندگی فرد مختل می‌شود. ممکن است تنها یک دوره افسردگی اساسی در طول عمر فرد رخ دهد یا اینکه اپیزودهای افسردگی ماژور به‌صورت دوره‌ای بازگردند (افسردگی دوره‌ای). اگر شنیدید کسی می‌پرسد «افسردگی حاد چیست؟» پاسخ همین افسردگی ماژور است که با علائم شدید و دوره‌های مشخص بروز می‌کند.

  • افسردگی مزمن (افسرده‌خویی یا دیس‌تایمی): این نوع افسردگی خفیف‌تر اما بلندمدت‌تر است. فرد ممکن است به مدت حداقل دو سال خلق افسرده داشته باشد اما شدت علائم به اندازه افسردگی اساسی نباشد. به افسردگی مزمن اصطلاحاً افسرده‌خویی (دیس‌تایمی) هم گفته می‌شود. فرد مبتلا به افسرده‌خویی شاید عملکرد روزانه‌اش را تا حدی حفظ کند ولی اغلب یک احساس غم زمینه‌ای و بی‌لذتی از زندگی همراه اوست. به بیان ساده، انگار زندگی را از پشت یک عینک خاکستری می‌بیند. این افراد معمولاً به عنوان افرادی غمگین یا بدبین شناخته می‌شوند در حالی که در واقع دچار یک اختلال افسردگی مداوم هستند. درمان افسردگی مزمن معمولاً ترکیبی از روان‌درمانی و دارو درمانی طولانی‌مدت است.

  • اختلال عاطفی فصلی: در برخی افراد، افسردگی با فصول سال ارتباط دارد. رایج‌ترین الگو این است که هر سال با شروع فصل پاییز و زمستان، نشانه‌های افسردگی نمایان می‌شود و در بهار از بین می‌رود. این حالت را اختلال عاطفی فصلی (Seasonal Affective Disorder یا به اختصار SAD) می‌نامند. کاهش نور آفتاب در ماه‌های سرد سال، بر ریتم‌های ساعت زیستی و سطح هورمون ملاتونین اثر می‌گذارد و می‌تواند موجب خلق افسرده در افراد حساس شود. علائم این نوع شامل خستگی، پرخوابی، پرخوری کربوهیدرات (اشتیاق به شیرینی و نشاسته) و افزودن وزن در زمستان است. درمان معمول اختلال فصلی، نوردرمانی (فتوتراپی) با نور ویژه‌ای است که کمبود نور خورشید را جبران می‌کند، به‌علاوه روش‌های رایج دیگر مانند داروهای ضدافسردگی در صورت لزوم.

  • افسردگی پس از زایمان یک نوع افسردگی است که پس از تولد فرزند رخ می‌دهد. افسردگی پس از زایمان: بسیاری از مادران در روزها و هفته‌های پس از تولد نوزاد دچار غم و اضطراب خفیف می‌شوند که به آن «بیبی بلوز» می‌گویند و معمولاً خودبه‌خود برطرف می‌شود. اما در برخی زنان، این حالت شدیدتر و طولانی‌تر شده و تبدیل به افسردگی جدی می‌شود. افسردگی پس از زایمان معمولاً طی ۴ هفته تا ۶ ماه بعد از تولد نوزاد رخ می‌دهد و با علائمی چون غمگینی شدید، گریه‌های مکرر، زودرنجی، خستگی مفرط، بی‌خوابی یا پرخوابی، اضطراب شدید درباره سلامت نوزاد و حتی افکار آسیب رساندن به خود یا نوزاد همراه است. این وضعیت حدود ۱ نفر از هر ۷ مادر تازه‌زا را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نیاز به مداخله درمانی دارد. افسردگی پس از زایمان اگر درمان نشود می‌تواند رابطه عاطفی مادر و فرزند را مختل کند و رشد کودک را نیز تحت تأثیر قرار دهد، بنابراین تشخیص به‌موقع و درمان آن (از طریق مشاوره روان‌شناسی و گاه داروهای ضدافسردگی سازگار با شیردهی) بسیار مهم است.

  • افسردگی موقعیتی (واکنشی): این نوع افسردگی در واکنش به یک رویداد استرس‌زای مشخص در زندگی فرد ایجاد می‌شود. مثلاً از دست دادن یکی از عزیزان، طلاق، ورشکستگی مالی، ابتل​ا تغییر عمده‌ی زندگی می‌تواند منجر به یک دوره افسردگی شود. به این حالت اختلال سازگاری با خلق افسرده نیز گفته می‌شود. هرچند شروع آن وابسته به یک عامل بیرونی است، ولی گاهی شدت و تداوم علائم از آنچه انتظار می‌رود فراتر می‌رود و نیاز به درمان پیدا می‌کند. درمان اصلی این نوع افسردگی روان‌درمانی حمایتی و کمک به سازگاری بهتر فرد با شرایط جدید است. (توجه: غم ناشی از فقدان عزیزان اگر طولانی و شدید شود می‌تواند در قالب این نوع افسردگی قرار گیرد، ولی سوگ طبیعی با افسردگی فرق دارد).

  • افسردگی ناشی از بیماری یا دارو: برخی بیماری‌های جسمی می‌توانند علائم افسردگی ایجاد کنند. برای مثال کم‌کاری تیروئید، کمبود ویتامین B12، یا بیماری‌های عصبی مانند پارکینسون گاهی با افسردگی همراهند. شناسایی و درمان علت زمینه‌ای در این موارد بسیار مهم است. همچنین مصرف یا قطع ناگهانی بعضی داروها می‌تواند افسردگی‌آور باشد. برای نمونه، برخی داروهای کورتونی (استروئیدی)، قرص‌های ضدبارداری هورمونی، داروهای ضدتشنج و حتی بعضی آنتی‌بیوتیک‌ها گزارش شده که در موارد نادر باعث بروز افسردگی در بیمار شوند. افسردگی ناشی از مصرف مواد مخدر یا الکل نیز وجود دارد؛ به‌طور کلی اعتیاد و افسردگی رابطه دوسویه دارند – گاهی فرد برای فرار از افسردگی به مواد پناه می‌برد و گاهی مصرف طولانی‌مدت مواد، خلق را افسرده می‌کند.

  • افسردگی نهفته (پنهان): در برخی افراد، علائم کلاسیک افسردگی آشکار دیده نمی‌شود و به ظاهر همه چیز عادی است، اما در باطن فرد دچار افسردگی است. به این حالت افسردگی پنهان یا «با نقاب» گفته می‌شود. فرد ممکن است در محل کار و جمع دوستان لبخند بزند و حتی شوخ‌طبعی کند (از این رو به آن افسردگی خندان نیز می‌گویند) اما در تنهایی به شدت احساس پوچی و ناامیدی کند. گاهی نیز افسردگی خود را پشت نقاب علائم جسمی پنهان می‌کند؛ برای مثال فرد عمدتاً از دردهای جسمی، خستگی یا بی‌خوابی می‌نالد و مشکل اصلی (افسردگی) تشخیص داده نمی‌شود. افسردگی نهفته می‌تواند خطرناک باشد زیرا ممکن است فرد در خفا به فکر خودکشی بیفتد بی‌آنکه اطرافیان متوجه وخامت حال او شوند. به همین خاطر آگاهی خانواده و پزشکان از این نوع افسردگی اهمیت دارد. درمان آن تفاوتی با سایر انواع افسردگی ندارد، فقط تشخیص به‌موقع چالش‌برانگیز است. اگر فردی به ظاهر حالش خوب است اما در خلوت حرف‌هایی از ناامیدی مطلق می‌زند یا علائم جسمی متعدد و مبهم دارد، باید احتمال افسردگی نهفته را در نظر گرفت.

علاوه بر موارد بالا، افسردگی می‌تواند در قالب‌های دیگری هم ظاهر شود یا همراه سایر اختلالات باشد. برای مثال، افسردگی در اختلال دوقطبی دیده می‌شود (اما چون ماهیت متفاوتی دارد، معمولاً جداگانه طبقه‌بندی می‌شود). یا کودکان مبتلا به اوتیسم و بیش‌فعال​ جوانی دچار افسردگی شوند. آنچه گفتیم رایج‌ترین انواع افسردگی در طبقه‌بندی علمی بود. تشخیص نوع دقیق افسردگی برعهده روان‌پزشک است، ولی داشتن اطلاعات عمومی درباره این انواع می‌تواند به ما کمک کند جدی‌تر و دقیق‌تر به نشانه‌های خود و اطرافی​

عوامل و دلایل افسردگی (چرا افسرده می‌شویم؟)

بسیاری از افراد از خود می‌پرسند «دلیل افسردگی چیست؟» یا «چگونه افسرده می‌شویم؟». واقعیت این است که افسردگی معمولاً یک علت واحد ندارد، بلکه نتیجه ترکیبی پیچیده از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی است. به بیان دیگر، مجموعه‌ای از دلایل افسردگی دست به دست هم می‌دهند تا این اختلال بروز کند. در اینجا به مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز افسردگی می‌پردازیم:

  • عوامل زیستی و ژنتیکی: سابقه خانوادگی و ژنتیک در ابتلا به افسردگی نقش قابل توجهی دارد. اگر​ هر/برادر فردی دچار افسردگی باشند، احتمال ابتلای او نیز بیشتر از فردی است که چنین سابقه‌ای در خانواده ندارد. البته ژن واحدی برای افسردگی وجود ندارد، بلکه ترکیب پیچیده‌ای از ژن‌ها در تعامل با محیط اثر می‌گذارند. از نظر زیست‌شناختی، عدم تعادل در مواد شیمیایی مغز (انتقال‌دهنده‌های عصبی مانند سروتونین و نوراپی‌نفرین) با افسردگی مرتبط دانسته می‌شود.

  • به همین دلیل است که بسیاری از داروهای ضدافسردگی بر این مواد شیمیایی در مغز اثر می‌گذارند تا خلق را بهبود دهند (در بخش درمان توضیح خواهیم داد). همچنین تحقیقات جدیدتری روی هورمون‌های استرس (مثل کورتیزول) و فاکتورهای رشد عصبی متمرکز شده‌اند که نشان می‌دهد تغییرات بیولوژیک مغز در افسردگی نقش دارند. برای مثال، افراد مستعد افسردگی ممکن است واکنش بیش از حد (یا برعکس کمتر از حد) در نواحی تنظیم‌کننده هیجان در مغ … مغز دارند. به طور خلاصه، از نظر زیستی و ژنتیکی عواملی مانند وراثت، تغییرات سطح انتقال‌دهنده‌های عصبی در مغز، هورمون‌ها و ساختار سیستم عصبی همگی می‌توانند زمینه‌ساز افسردگی باشند.

  • عوامل روان‌شناختی: بک فکر فرد نقش مهمی در ابتلا به افسردگی دارد. افرادی که دارای عزت‌نفس پایین، کمال‌گرایی افراطی یا دیدگاه بدبینانه نسبت به خود و دنیا هستند، بیشتر در معرض افسردگی قرار می‌گیرند. افکار منفی و الگوهای فکری ناسالم (مثل نشخوار فکری درباره شکست‌ها یا تمایل به سرزنش خود در هر اتفاق بد) می‌توانند زمینه‌ساز افسردگی شوند. همچنین تجارب آسیب‌زای زندگی به خصوص در کودکی (مانند سوءاستفاده جسمی یا جنسی، بی‌توجهی عاطفی، فقدان والدین در سنین پایین) فرد را نسبت به افسردگی آسیب‌پذیر می‌کند. نحوه مقابله با استرس نیز مهم است؛ افرادی که مهارت‌های مقابله‌ای سالم ندارند و در برابر فشارهای روانی زود به هم می‌ریزند، ممکن اس​ت دچار افسردگی واکنشی شوند.

  • عوامل اجتماعی و محیطی: فشارهای اجتماعی و شرایط زندگی پراسترس می‌تواند جرقه شر​وع بزند. برای مثال، بیکاری یا ناامنی شغلی طولانی، مشکلات مالی و فقر، تنهایی و انزوای اجتماعی، مهاجرت و دوری از خانواده، یا قرار گرفتن در موقعیت‌های پراسترس (مثل رقابت تحصیلی شدید یا محیط کاری پرتنش) همگی از دلایل افسردگی محسوب می‌شوند. نداشتن شبکه حمایت اجتماعی (دوستان و خانواده حامی) یا داشتن روابط بین‌فردی پرتنش (مانند ازدواج نابسامان یا والدین سخت‌گیر) نیز خطر افسردگی را بالا می‌برد. تبعیض‌های اجتماعی، استرس‌های فرهنگی (مثلاً برای اقلیت‌ها) و وقوع حوادث جمعی ناگوار (جنگ، بلایای طبیعی) نیز می‌توانند به موجی از افسردگی در جامعه منجر شوند. به طور کلی هرچه حمایت اجتماعی و شرایط بهتر باشد، فرد در برابر افسردگی مقاوم‌تر خواهد بود و بالعکس.

  • سبک زندگی: سبک زندگی فرد هم می‌تواند جزء عوامل افسردگی باشد. کم‌تحرکی و ورزش نکردن، تغذیه نامناسب (مثلاً مصرف زیاد فست‌فود و کمبود ویتامین‌ها)، اختلالات خواب مزمن و مصرف مواد مخدر یا الکل همگی می‌توانند بر خلق و خوی فرد اثر منفی بگذارند. برای مثال، تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که فعالیت بدنی منظم ندارند یا از انزوای طولانی رنج می‌برند احتمال بیشتری دارد که دچار افسردگی و اضطراب شوند. از سوی دیگر، ورزش منظم و رژیم غذایی سالم نقش محافظتی در برابر افسردگی دارد که در بخش‌های بعدی درباره‌اش توضیح می‌دهیم. باید توجه داشت گاهی تعیین اینکه کدام‌یک علت و کدام معلول است دشوار می‌شود؛ آیا افسردگی موجب بی‌خوابی و سوءمصرف الکل شده یا بالعکس؟ واقعیت این است که این عوامل و افسردگی می‌توانند یک چرخه معیوب تشکیل دهند. بنابراین توجه به اصلاح سبک زندگی در کنار درمان‌های اختصاصی افسردگی بسیار اهمیت دارد.

حالا بد نیست نگاهی به برخی عوامل اختصاصی افسردگی در زنان، مردان و کودکان داشته باشیم:

عوامل افسردگی در زنان: همان‌طور که گفتیم زنان دو برابر مردان افسردگی کنند. عوامل هورمونی یکی از دلایل این شکاف جنسیتی است.​ تغییرات هورمونی در دوران بلوغ، دوره‌های قاعدگی، پس از زایمان و حوالی یائسگی می‌تواند روی خلق اثر بگذارد و برخی زنا​ن را دچار سردگی کند. برای مثال، افسردگی پس از زایمان ناشی از افت سریع هورمون‌ها پس از تولد نوزاد و استرس‌های نگهداری از کودک است.

عوامل افسردگی در مردان: مردان از نظر بیولوژیک اما تربیت فرهنگی و انتظارات جامعه می‌تواند بر نحوه برخورد آنان با احساسات تاثیر بگذارد. مردان معمولاً ترغیب می‌شوند که «قوی» باشند و احساسات‌شان را ابراز نکنند؛ به همین دلیل استرس‌های روانی حل‌نشده در مردان می‌تواند به صورت افسردگی نهفته بروز کند. از عوامل شایع افسردگی در مردان می‌توان به فشارهای شغلی و مالی اشاره کرد – بیکاری یا بازنشستگی و احساس از دست دادن نقش تأمین‌کننده در خانواده از محرک‌های قوی افسردگی در مردان است.

همچنین مردان بیشتر به سمت راهکارهای ناسالم مقابله با استرس مانند مصرف الکل و مواد می‌روند که خود باعث تشدید افسردگی می‌شود. انزوای عاطفی (نداشتن دوست صمیمی برای صحبت) و انگ اجتماعی درباره مشکلات روانی نیز سبب می‌شود بسیاری از مردان کمک نخواهند و در سکوت رنج بکشند. همه اینها می‌تواند شدت افسردگی را در آنان بیشتر کند. لازم به ذکر است که برخلاف زنان، مردان کمتر ممکن است به خاطر مسائل هورمونی دچار افسردگی شوند (جز در موارد افت تستوسترون در میانسالی که می‌تواند خلق را تحت تاثیر قرار دهد).

عوامل افسردگی در کودکان و نوجوانان: در کودکان نیز تلفیقی از عوامل زیستی و محیطی دخیل است. ژن‌ها و سابقه خانوادگی در افسردگی کودکان نقش دارد؛ کودکانی که یکی از والدین‌شان افسرده است، در معرض ریسک بالاتری قرار دارند (هم به علت زمینه ژنتیکی و هم محیط خانوادگی افسرده). جو عاطفی خانواده بسیار مهم است – محیط پرتنش، مشاجرات والدین، طلاق، غفلت عاطفی یا بدرفتاری با کودک می‌تواند زمینه‌ساز بروز افسردگی همچنین تجربه‌های تلخ اجتماعی مثل زورگویی در مدرسه (Bullying)، طرد شدن توسط همسالان، شکست‌های پیاپی تحصیلی​ دوران نوجوانی به شدت بر روحیه تأثیر می‌گذارد. نوجوانان به دلیل تغییرات سریع هورمونی و چالش‌های هویتی دوران بلوغ، آسیب‌پذیری ویژه‌ای دارند. فشارهای تحصیلی برای کنکور، انتظارات والدین و مقایسه‌های اجتماعی (به ویژه از طریق شبکه‌های اجتماعی) از عوامل استرس‌زای رایج در نوجوانان امروز​ است. آنان باید با این فشارها سازگار شوند، ممکن است دچار افسردگی و احساس بی‌ارزشی شوند. به طور کلی علت افسردگی در کودکان اغلب ترکیبی از یک استعداد زیستی (مانند سابقه خانوادگی) و یک ماشه محیطی (مانند یک رویداد استرس‌زا یا محیط نامناسب) است. خوشبختانه کود​کان به خوبی به درمان پاسخ می‌دهند و هرچه زودتر مداخله شود، از تداوم افسردگی در بزرگسالی جلوگیری می‌شود. در نهایت باید تاکید کرد علت دقیق افسردگی در هر فرد ممکن است متفاوت باشد و گاهی حتی با بررسی دقیق هم نمی‌توان یک دلیل مشخص را یاف​ت

درمان افسردگی: چطور افسردگی را درمان کنیم؟

حتی شدیدترین موارد افسردگی هم قابل درمان هستند. ترکیبی از درمان‌های روان‌شناختی و دارودرمانی به اغلب افراد کمک می‌کند تا بر افسردگی غلبه کنند. ممکن است این سوال برایتان مطرح شود که چگونه افسردگی را درمان کنیم؟ در این قسمت، روش‌های رایج درمان افسردگی را به زبان ساده توضیح می‌دهیم.

روان‌درمانی (مشاوره روان‌شناسی): گفت‌وگو درمانی با یک متخصص سلامت روان (روان‌شناس یا روان‌پزشک) بخش مهمی از درمان افسردگی است. انواع مختلفی از روان‌درمانی وجود دارد که موثر شناخته شده‌اند. یکی از شناخته‌شده‌ترین‌ها درمان رفتاری-شناختی (CBT) است. در CBT به فرد افسرده آموزش داده می‌شود که افکار منفی خودکار و الگوهای رفتاری ناسالم را شناسایی و اصلاح کند. این روش به فرد کمک می‌کند مهارت‌های مقابله با استرس را بیاموزد و نگرش واقع‌بینانه‌تری پیدا کند. برای مثال، فرد یاد می‌گیرد به جای اینکه خود را «بی‌ارزش» بداند، افکارش را به چالش بکشد و شواهد واقعی را در نظر بگیرد. تحقیقات نشان می‌دهد CBT هم در درمان افسردگی و اضطراب موثر است و هم می‌تواند به کاهش دردهای جسمی مرتبط با افسردگی کمک کند【۳۸†L118-L126】【۳۸†L130-L138】. نوع دیگری از روان‌درمانی، درمان بین‌فردی (IPT) است که روی بهبود روابط و مهارت‌های ارتباطی فرد تمرکز دارد؛ زیرا مشکلات در روابط (مثلاً تعارض با همسر یا فقدان عزیزان) می‌توانند افسردگی را تشدید کنند. جلسات مشاوره معمولاً به صورت هفتگی برگزار می‌شوند و بسته به شدت افسردگی ممکن است از چند هفته تا چند ماه ادامه یابند. روان‌درمانی به خصوص برای افسردگی خفیف تا متوسط به تنهایی می‌تواند کافی باشد. در افسردگی‌های شدید معمولاً​ درمان در کنار دارو انجام می‌شود تا بهترین نتیجه حاصل شود.

داروهای ضدافسردگی: قرص‌های افسردگی سال‌هاست که برای درمان این بیماری به کار می‌روند و زندگی بسیاری را نجات داده‌اند. این داروها عدم تعادل شیمیایی مغز را اصلاح می‌کنند و به بهبود خلق و خو کمک می‌کنند. انواع مختلفی از داروی ضد افسردگی وجود دارد. دسته پرکاربرد امروزه مهارکننده‌های بازجذب​ سروتونین هستند که با افزایش سطح سروتونین در مغز عمل می‌کنند. از جمله این داروها می‌توان به فلوکستین (Prozac)، سرترالین (Zoloft)، سیتالوپرام (Celexa) و اسیتالوپرام (Lexapro) اشاره کرد. این داروها عموماً عوارض جانبی نسبتاً کمتری نسبت به داروهای قدیمی‌تر دارند و در اکثر مبتلایان موثر واقع می‌شوند. دسته دیگر SNRIها هستند که سروتونین و نوراپی‌نفرین را متعادل می‌کنند (مثل دولوکستین و ونلافاکسین). در موارد افسردگی شدید یا مقاوم، گاهی از داروهای سه‌حلقه‌ای قدیمی‌تر یا مهارکننده‌های مونوآمین اکسیداز (MAOI) استفاده می‌شود که قوی‌ترند اما عوارض بیشتری دارند. انتخاب دارو کاملاً فردی است – بهترین دارو برای افسردگی بسته به شرایط هر شخص متفاوت است و باید توسط پزشک تجویز شود. هیچ “قرص جادویی” واحدی که برای همه موثرترین باشد وجود ندارد؛ پزشک براساس شدت علائم، وضعیت جسمی بیمار و واکنش او به دارو، درمان مناسب​ را پیدا می‌کند.

نحوه اثر داروهای ضدافسردگی: این داروها سطح مواد شیمیایی مربوط به حالت روحی (مانند سروتونین، نوراپی‌نفرین و دوپامین) را در مغز تنظیم می‌کنند. مثلاً SSRIs با جلوگیری از بازجذب سروتونین توسط سلول‌های عصبی، میزان در دسترس بودن آن را افزایش می‌دهند که به بهبود خلق کمک می‌کند. یک نکته مهم این است که اثرات ضدافسردگی‌ها فوری نیست؛ اغلب ۲ تا ۴ هفته مصرف مداوم لازم است تا فرد تغییر ملموسی در حال خود احساس کند. دلیلش این است که این داروها نه تنها شیمی مغز بلکه ساختار و ارتباطات بین سلول‌های مغزی را نیز تغییر می‌دهند.

پژوهش‌ها حاکیست که داروهای ضدافسردگی باعث تحریک رشد ارتباطات عصبی جدید در هیپوکامپ می‌شوند و همین ممکن است علت تاخیر در اثرگذاری آنها باشد. بنابراین اگر شروع به مصرف دارو کردید، باید صبور باشید و طبق دستور پزشک مصرف را ادامه دهید حتی اگر در چند هفته اول بهبودی زیادی حس نکردید. پس از حدود ۶ تا ۱۲ ماه، در صورت بهبودی کامل، پزشک ممکن است به تدریج دارو را قطع کند. قطع ناگهانی داروهای ضدافسردگی می‌تواند خطرناک باشد؛ حتماً این کار باید زیر نظر پزشک و به‌تدریج انجام شود.

سایر روش‌های پزشکی: در مواردی که افسردگی بسیار شدید است و به درمان‌های فوق پاسخ نداده (مثلاً فرد به هیچ دارویی پاسخ مناسب نداده و خطر خودکشی بالا است)، روش‌های درمانی پیشرفته‌تری به کار می‌روند. یکی از این روش‌ها ECT یا شوک درمانی است که با اعمال جریان الکتریکی کنترل‌شده به مغز تحت بیهوشی، تغییراتی در شیمی مغز ایجاد می‌کند و در تعداد زیادی از بیماران افسرده شدید موثر بوده است. امروزه ECT با تجهیزات مدرن انجام می‌ش​ود و متفاوت از گذشته است، اگرچه همچنان فقط در موارد خاص به‌کار می‌رود.

روش دیگر تحریک مغناطیسی ترانس‌کرانیال (TMS) است که با یک آهنربای قوی بخش‌های تنظیم‌کننده خلق در مغز را تحریک می‌کند. این روش غیرتهاجمی بوده و برای افسردگی‌های مقاوم کاربرد دارد. همچنین در سال‌های اخیر داروهای جدیدی مانند کتامین (و نوع استنشاقی آن اسپری اسکتامین) برای افسردگی‌های مقاوم معرفی شده‌اند که اثر سریع‌تری نشان می‌دهند. با این حال، برای اکثر بیماران، همان ترکیب استاندارد روان‌درمانی و داروهای ضدافسردگی متداول کافی و موثر است.

نکته مهم این است که درمان افسردگی باید زیر نظر متخصص انجام شود. برای درمان افسردگی چه باید کرد؟ اگر احساس می‌کنید افسرده‌اید، اولین گام این است که به یک روان‌پزشک یا روان‌شناس مراجعه کنید. پزشک براساس شدت افسردگی شما تصمیم می‌گیرد آیا دارو نیاز دارید، روان‌درمانی یا هر دو. همچنین ممکن است آزمایش‌هایی انجام شود تا مشکلات جسمی (مثلاً کم‌کاری تیروئید) که می‌توانند علائم شبیه افسردگی ایجاد کنند رد شوند. پس از شروع درمان، بسیار مهم است که دوره درمان را کامل کنید و خودسرانه آن را قطع نکنید. بسیاری از افراد وقتی کمی حالشان بهتر شد دارو یا مشاوره را نیمه‌کاره رها می‌کنند که این کار می‌تواند منجر به عود افسردگی شود. بنابراین به توصیه متخصصان اعتماد کنید و مراحل درمان را دنبال نمایید. در کنار درمان‌های حرفه‌ای، کارهای دیگری هم هست که خود فرد می‌تواند انجام دهد تا روند بهبودی را تسریع کند که در ادامه به آنها می‌پردازیم.

درمان سریع افسردگی و راهکارهای غیردارویی

بسیاری از افراد به دنبال درمان سریع افسردگی یا روش‌هایی برای بهبود حال خود بدون مصرف دارو هستند. باید صادقانه گفت که درمان کامل افسردگی معمولاً به زمان نیاز دارد و میان‌بری جادویی وجود ندارد. اما قطعاً اقدامات و راهکارهای غیردارویی مفیدی هستند که می‌توانند در کنار درمان اصلی (یا برای موارد خفیف‌تر، به عنوان درمان اصلی) به بهتر شدن حال شما کمک شایانی کنند. این بخش در واقع به درمان دلتنگی و افسردگی خفیف می‌پردازد و پیشنهادهایی برای بهبود سریع‌تر خلق ارائه می‌دهد:

  • ورزش و تحرک بدنی: اگر بخواهیم یک راهکار را به عنوان موثرترین توصیه غیر دارویی برجسته کنیم، آن ورزش منظم است. تحقیقات فراوانی نشان داده‌اند که ورزش مداوم تاثیر قابل‌توجهی در بهبود خلق افسرده دارد. حتی برخی پژوهش‌ها نتیجه گرفته‌اند که ورزش منظم می‌تواند در موارد افسردگی خفیف تا متوسط به اندازه قرص ضد افسردگی موثر باشد. فعالیت جسمانی با ترشح اندورفین‌ها (مسکن‌های طبیعی بدن) باعث ایجاد احساس بهتری می‌شود و در بلندمدت با رشد سلول‌های عصبی در هیپوکامپ، به کاهش علائم افسردگی کمک می‌کند. لازم نیست حتماً ورزش سنگین انجام دهید؛ پیاده‌روی تند روزانه، دویدن آرام، دوچرخه‌سواری، شنا یا هر ورزشی که از آن لذت می‌برید مفید است. نکته مهم تداوم و منظم بودن ورزش است. سعی کنید حداقل ۳ روز در هفته و هر بار ۳۰ دقیقه فعالیت هوازی داشته باشید. اگر اول کار بی‌حوصله‌اید، با ۱۰ دقیقه در روز شروع کنید. خیلی زود متوجه خواهید شد که پس از ورزش حالتان کمی بهتر از قبل است.

  • اصلاح الگوی خواب: خواب با کیفیت و منظم برای سلامت روان حیاتی است. افسردگی غالباً با بی‌خوابی یا پرخوابی همراه است و هر دو می‌توانند مشکل را بدتر کنند. سعی کنید بهداشت خواب را رعایت کنید: هر شب سر ساعت معینی بخوابید و صبح در ساعت معینی بیدار شوید (حتی اگر خوابتان نبرده باشد خود را مجبور کنید در آن ساعت از رختخواب بلند شوید). قبل از خواب از نگاه کردن به صفحه موبایل و تبلت پرهیز کنید، چرا که نور آبی آنها روند به خواب رفتن را مختل می‌کند. یک روتین آرام‌بخش قبل خواب داشته باشید (مثل یک دوش آب گرم یا خواندن چند صفحه کتاب). اگر اضطراب شبانه مانع خوابتان می‌شود، می‌توانید تکنیک‌های آرام‌سازی مثل مدیتیشن یا تنفس عمیق را انجام دهید. خواب کافی (حدود ۷-۸ ساعت برای بزرگسالان) به تنظیم مواد شیمیایی مغز و تثبیت خلق کمک می‌کند.

  • رژیم غذایی سالم: مغز ما برای عملکرد صحیح به مواد مغذی نیاز دارد. تحقیقات نشان داده کمبود برخی ویتامین‌ها و اسیدهای چرب می‌تواند با افسردگی مرتبط باشد (مثلاً کمبود ویتامین D یا ویتامین‌های گروه B). مصرف متعادل میوه و سبزیجات، پروتئین کم‌چرب (ماهی، مرغ)، غلات کامل و چربی‌های مفید (مثل امگا-۳ موجود در ماهی و گردو) توصیه می‌شود. پرهیز از مصرف زیاد کافئین و شکر نیز مفید است، زیرا این‌ها می‌توانند نوسانات خلقی ایجاد کنند (کافئین بیش از حد اضطراب را بالا می‌برد و شکر پس از یک افزایش سریع انرژی، افت شدید خلق ایجاد می‌کند). هیدراته ماندن (نوشیدن آب کافی) نیز اهمیت دارد. برخی مطالعات ابتدایی نشان داده‌اند که مواد غذایی خاصی مانند زعفران، اسید چرب امگا-۳، ویتامین D و پروبیوتیک‌ها تاثیرات مثبتی بر خلق دارند؛ اگرچه نباید به عنوان جایگزین درمان اصلی استفاده شوند، اما می‌توانید با مشورت پزشک از مکمل‌های غذایی بهره بگیرید.

  • حمایت اجتماعی و صحبت کردن: تنهایی دشمن افسردگی است. هرچقدر هم احساس انزوا و گوشه‌گیری می‌کنید، سعی کنید خود را مجبور به ارتباط با دیگران نمایید. با یک دوست صمیمی یا عضوی از خانواده که به او اعتماد دارید درباره احساستان صحبت کنید. حرف زدن در مورد حال بد ممکن است سخت باشد، ولی بسیار کمک‌کننده است. اگر حس می‌کنید کسی را ندارید که شما را درک کند، پیوستن به گروه‌های حمایتی (حضوری یا آنلاین) را امتحان کنید. در این گروه‌ها افراد دیگری که با افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، تجربیاتشان را به اشتراک می‌گذارند و از هم دلجویی می‌کنند. دانستن اینکه شما تنها نیستید و دیگران نیز تجربه‌های مشابهی دارند، امیدبخش است. همچنین حمایت عاطفی اطرافیان باعث می‌شود احساس بهتری پیدا کنید. اگر دوستی دارید که افسرده است، ساده‌ترین کاری که می‌توانید بکنید این است که شنونده خوبی باشید و بدون قضاوت به حرف‌هایش گوش دهید.

  • تکنیک‌های آرام‌سازی و ذهن‌آگاهی: روش‌هایی مثل مدیتیشن (مراقبه)، یوگا، تمرینات تنفس عمیق و عضله‌آرامی تدریجی می‌توانند استرس و اضطراب را کاهش داده و ذهن را آرام‌تر کنند. مدیتیشن ذهن‌آگاهی به ویژه در سال‌های اخیر به عنوان یک روش موثر کمکی برای افسردگی مطرح شده است. در این نوع مدیتیشن فرد یاد می‌گیرد افکار و احساسات خود را بدون قضاوت مشاهده کند و در لحظه حال حضور داشته باشد. تحقیقات نشان داده مدیتیشن منظم می‌تواند از عود افسردگی جلوگیری کند و کیفیت زندگی را بهبود بخشد. یوگا نیز ترکیبی از ورزش بدنی ملایم و تمرکز ذهنی است که تاثیر مثبتی بر خلق دارد. حتی تمرینات ساده‌ای مثل ۱۰ دقیقه تنفس آرام‌بخش در روز یا گوش دادن به موسیقی ملایم و انجام تمرینات تصویرسازی ذهنی، سیستم عصبی شما را به سمت حالت آرامش (پاراسمپاتیک) سوق می‌دهد و از شدت افکار منفی می‌کاهد.

  • مشغول نگه داشتن خود و ایجاد ساختار روزانه: افسردگی اغلب با بی‌نظمی در زندگی همراه می‌شود – فرد ممکن است تمام روز را در رختخواب بماند و هیچ برنامه‌ای نداشته باشد. این بی‌برنامگی خود باعث بدتر شدن حال می‌شود. سعی کنید حتی اگر حال و حوصله ندارید، برای روزهای خود برنامه‌ریزی‌های کوچک داشته باشید. یک لیست از کارهای بسیار ساده تهیه کنید (مثل بیرون بردن زباله، آبیاری گلدان، رفتن تا سر کوچه برای خرید نان) و خود را موظف کنید آنها را انجام دهید.

  • انجام همین کارهای به ظاهر جزئی به شما احساس موفقیت و مفید بودن می‌دهد و از غرق شدن در افکار غمگین جلوگیری می‌کند. همچنین سعی کنید زمانی را به فعالیت‌های لذت‌بخش اختصاص دهید – حتی اگر در لحظه احساس لذت نکنید، انجام مداومشان کم‌کم حالتان را بهتر می‌کند. برای مثال، پیاده‌روی در پارک، گوش دادن به موسیقی، نقاشی کشیدن، نوشتن احساسات در یک دفترچه (ژورنال‌نویسی) یا هر سرگرمی کوچکی که قبلاً دوست داشتید. این فعالیت‌ها نوعی رفتاردرمانی محسوب می‌شوند (به آن رفتاردرمانی فعال‌ساز گفته می‌شود) که مستقیماً با بی‌حوصلگی ناشی از افسردگی مقابله می‌کند.

  • دوری از تصمیم‌گیری‌های بزرگ: تا حد امکان در دوران افسردگی تصمیمات مهم زندگی (مثل تغییر شغل، پایان دادن به رابطه، مهاجرت) را به تعویق بیندازید. چرا که در این حالت ذهن شما بیشتر بر جنبه‌های منفی تمرکز دارد و ممکن است تصمیمی بگیرید که بعدها با بهتر شدن حالتان از آن پشیمان شوید. در عوض، تصمیم‌گیری‌های بزرگ را با دوستان معتمد یا درمانگر خود مطرح کنید و نظر آنها را جویا شوید. اکنون وقت تغییرات اساسی نیست؛ بلکه زمان ثبات دادن به وضعیت فعلی و مراقبت از خود است.

جمع‌بندی این بخش اینکه برای درمان غیردارویی افسردگی باید یک سبک زندگی سالم و آرام‌بخش برای خود ایجاد کنید. این اقدامات مانند آبی بر آتش عمل می‌کنند و شدت افسردگی را کاهش می‌دهند. با این حال، تاکید می‌کنیم که در موارد افسردگی متوسط به بالا، این روش‌ها باید در کنار درمان تخصصی (دارو و روان‌درمانی) به کار روند. در افسردگی‌های خفیف ممکن است همین مداخلات سبک زندگی کافی باشد. هر شخصی منحصر به فرد است؛ چیزی که به شما احساس بهتری می‌دهد را پیدا کنید و همان را ادامه دهید. مهم‌ترین اصل، فعال بودن در برابر افسردگی است – برخلاف میل درونی‌تان که می‌خواهد گوشه‌ای ساکت بنشیند، شما قدم‌های کوچک ولی پیوسته برای بهبود حالتان بردارید.

سوالات رایج درباره افسردگی

در پایان، به چند پرسش متداول پیرامون افسردگی به اختصار پاسخ می‌دهیم:

چگونه افسرده می‌شویم؟

افسردگی معمولاً حاصل تعامل عوامل متعدد است. هیچ‌کس یک‌شبه و بدون دلیل «افسرده» نمی‌شود. ترکیبی از آمادگی ژنتیکی (مانند سابقه خانوادگی ابتلا)، ویژگی‌های شخصیتی (مثل بدبینی یا کمال‌گرایی)، حوادث و فشارهای روانی (شکست عاطفی، از دست دادن عزیز، استرس شغلی، تنهایی و غیره) و شرایط زیستی (تغییرات هورمونی، بیماری‌های جسمی) دست به دست هم می‌دهند تا فرد دچار افسردگی شود. به بیان ساده‌تر، چگونه افسرده می‌شویم به مجموعۀ شرایط زندگی و ویژگی‌های فردی ما بستگی دارد. دو نفر ممکن است به یک رویداد مشابه (مثلاً اخراج از کار) واکنش کاملاً متفاوت نشان دهند؛ یکی غمگین شود ولی کنار بیاید و دیگری به ورطه افسردگی بیفتد. پس زمینه‌های زیستی و روانی فرد تعیین می‌کند که در برخورد با محرک‌های محیطی چه واکنشی نشان دهد. البته گاهی افسردگی بدون هیچ علت بیرونی آشکاری هم بروز می‌کند که بیشتر به عدم تعادل شیمیایی مغز نسبت داده می‌شود. نکته مهم این است که دانستن علت اگرچه سودمند است، اما برای خروج از افسردگی الزاماً کافی نیست؛ بلکه باید بر درمان متمرکز شد.

برای درمان افسردگی چه باید کرد؟

اگر شما یا یکی از نزدیکانتان علائم افسردگی را دارید، اولین و مهم‌ترین قدم این است که موضوع را جدی بگیرید و از کمک حرفه‌ای بهره‌بگیرید. افسردگی معمولاً خودبه‌خود برطرف نمی‌شود و نادیده گرفتن آن می‌تواند خطرناک باشد. پس در پاسخ به این سوال که برای درمان افسردگی چه باید کرد باید گفت: در اسرع وقت به روان‌پزشک یا روان‌شناس مراجعه کنید. پزشک تشخیص خواهد داد که آیا نیاز به دارو دارید یا مشاوره روان‌شناختی یا ترکیبی از هر دو. همچنین اگر فکر می‌کنید ممکن است افکار خودکشی داشته باشید، حتماً اطرافیان قابل اعتماد را در جریان بگذارید و سریعا کمک تخصصی دریافت کنید. علاوه بر مراجعه به متخصص، کارهایی که در بخش قبل گفته شد (مانند ورزش، روابط اجتماعی، تنظیم خواب و غیره) را انجام دهید تا روند بهبودی‌تان تسریع شود. اگر یکی از عزیزانتان افسرده است، او را تشویق کنید که کمک بگیرد و در این مسیر کنارش باشید. با او صحبت کنید، گوش دهید و حمایت عاطفی خود را نشان دهید. مراقب باشید که جملاتی مثل «خودت را جمع و جور کن» یا «دیگران اوضاع بدتری دارند» به زبان نیاورید؛ این حرف‌ها کمکی نمی‌کند و او را منزوی‌تر می‌کند. در عوض، می‌توانید بگویید «می‌دانم حالت خوب نیست، من کنارت هستم، با هم کمک می‌گیریم». به طور خلاصه برای درمان افسردگی باید اقدام کرد – چه اقدام برای مراجعه به درمانگر و چه اقدام برای ایجاد تغییرات سالم در زندگی. خبر خوب اینکه اکثریت قریب به اتفاق افرادی که به موقع کمک می‌گیرند، بهبود می‌یابند و زندگی عادی خود را بازمی‌یابند.

افسردگی و علائم جسمانی (سرگیجه، حساسیت به صدا، دردهای عصبی)

افسردگی علاوه بر علائم روحی، با طیفی از نشانه‌های جسمی و عصبی نیز همراه است. در واقع، ذهن و بدن آنقدر به هم مرتبطند که ناراحتی روانی می‌تواند خود را در قالب دردها یا احساسات بدنی نشان دهد. در این بخش به برخی از علائم فیزیکی کمتر شناخته‌شده افسردگی – از جمله منگی سر و سبکی سر، حساسیت به صدا و انواع دردهای عصبی – می‌پردازیم و ارتباط آنها با افسردگی را توضیح می‌دهیم.

 تغییرات مغزی: همان‌طور که قبلاً اشاره شد، افسردگی طولانی می‌تواند به تغییراتی در مغز منجر شود. یکی از این تغییرات کاهش حجم برخی بخش‌های مغز مانند هیپوکامپ است. این موضوع می‌تواند عوارض شناختی مانند اختلال حافظه، کندی تفکر و احساس گیجی ذهنی ایجاد کند. بسیاری از افراد افسرده گزارش می‌کنند که ذهنشان “خالی” یا “گیج” احساس می‌شود، تمرکز کردن برایشان دشوار است و نوعی منگی سر یا مه‌آلودگی فکری را تجربه می‌کنند.

این حالت ممکن است ناشی از ترکیب عوامل شناختی (حواس‌پرتی ناشی از افسردگی) و عوامل فیزیولوژیک (تغییرات ساختاری مغز و افزایش هورمون‌های استرس) باشد. خبر خوب اینکه همان‌طور که گفتیم این تغییرات مغزی با درمان برطرف می‌شوند و عملکرد شناختی به حالت عادی بازمی‌گردد. اگر در دوره افسردگی احساس می‌کنید ذهن‌تان کند شده یا حافظه‌تان ضعیف شده است، نگران نباشید؛ با بهبود افسردگی این علائم نیز اغلب بهبود می‌یابند.

سرگیجه و سبکی سر

 بسیاری از افراد افسرده دچار علائم جسمی مبهمی مانند سرگیجه، احساس سبکی سر یا منگی می‌شوند. ممکن است گاهی بلند شدن سریع از جا باعث سیاهی رفتن چشم‌شان شود یا مدام حس کنند تعادل ندارند. این حالت می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. اول اینکه افسردگی غالباً با اضطراب همراه است و اضطراب می‌تواند به علائم شبه‌سرگیجه منجر شود (مثلاً در حملات پانیک، فرد احساس می‌کند سرش گیج می‌رود).

دوم، افسردگی روی الگوی خواب و خوراک اثر می‌گذارد؛ کم‌خوابی یا تغذیه نامنظم ممکن است به افت فشارخون یا ضعف عمومی بدن بینجامد که نتیجه آن احساس سبکی سر است. علاوه بر این‌ها، افسردگی مزمن با تغییر در سیستم تعادلی و ادراک فرد از محیط نیز مرتبط دانسته شده است. پزشکان اصطلاح «سرگیجه روان‌تنی» یا سرگیجه ناشی از عوامل روان‌شناختی را برای مواقعی به کار می‌برند که هیچ علت جسمی مشخصی برای سرگیجه یافت نمی‌شود و اضطراب یا افسردگی عامل آن است. بنابراین اگر بررسی‌های پزشکی (چون آزمایش خون، معاینه گوش داخلی و…) مشکلی را نشان ندهد، ممکن است سرگیجه‌ی شما ناشی از افسردگی/اضطراب باشد. درمان افسردگی معمولاً این علامت را نیز برطرف می‌کند. انجام تمرینات آرام‌سازی، یوگا و اجتناب از بلند شدن ناگهانی می‌تواند تا زمان بهبود کامل به کاهش سرگیجه کمک کند.

حساسیت به صدا: آیا صداهای معمولی اطراف برایتان غیرقابل تحمل شده‌اند؟ مثلاً صدای بلند تلویزیون یا رفت‌وآمد ماشین‌ها شدیداً عصبی‌تان می‌کند؟ این حالت می‌تواند نشانه‌ای از افسردگی و اضطراب باشد. تحمل‌ناپذیری صداهای بلند که در اصطلاح پزشکی هایپراکوزیس (Hyperacusis) نام دارد، در افراد مضطرب و افسرده بیشتر دیده می‌شود. در واقع، نزدیک به نیمی از افراد مبتلا به اختلال حساسیت شنوایی، همزمان دچار یک مشکل سلامت روان مانند اضطراب یا افسردگی هستند. مکانیزم دقیق آن کامل شناخته نشده، اما به نظر می‌رسد در حالت افسرده یا مضطرب، مغز ما نسبت به محرک‌های حسی آمادگی بیش از حد برای واکنش پیدا می‌کند – گویی در حالت هشدار مداوم است – و صداهایی که قبلاً عادی بودند ناگهان آزاردهنده می‌شوند. حساسیت به صدا خود می‌تواند استرس فرد را بیشتر کند و او را به انزوا بکشاند (مثلاً ممکن است به خاطر تحمل نکردن سروصدا، از جمع دوری کند). برای مدیریت این وضعیت، علاوه بر درمان ریشه‌ای افسردگی، گاهی مداخلات شنوایی (مثل استفاده از صداهای پس‌زمینه‌ی ملایم یا محافظ گوش در محیط‌های شلوغ) توصیه می‌شود. درمان شناختی‌رفتاری نیز می‌تواند کمک کند واکنش فرد به صداها تعدیل شود. به هر حال، اگر صداهای معمولی شما را بیش از حد برآشفته می‌کند، بدانید که تنها نیستید و این یکی از همراهان ناخوشایند افسردگی/اضطراب است که با بهبود حال روان، برطرف می‌شود.

دردهای جسمی و ناراحتی‌های عصبی: یکی از جنبه‌های پیچیده افسردگی، ارتباط تنگاتنگ آن با دردهای جسمانی است. بسیاری از افراد افسرده از انواع دردهای بدون منشأ عضوی شکایت دارند: سردردهای تنشی، کمردرد، درد گردن و شانه، دردهای منتشر عضلانی، یا حتی دردهای تیرکشنده عصبی (مانند درد عصب سیاتیک یا دست و پا) که گاهی علت روشنی برایشان یافت نمی‌شود. در فرهنگ عامه از اصطلاح «ناراحتی اعصاب» نیز برای توصیف این حالت استفاده می‌شود – یعنی حالتی که اعصاب و روان فرد ناراحت است و در کنارش بدنش هم دردهای مختلف دارد. تحقیقات پزشکی تایید کرده‌اند که افسردگی و درد جسمی ارتباطی دوسویه دارند. افراد افسرده آستانه درد پایین‌تری دارند و درد را شدیدتر احساس می‌کنند، از طرف دیگر مبتلایان به دردهای مزمن نیز به مرور دچار افسردگی می‌شوند. یک مثال بارز، کمردرد مزمن است که می‌تواند هم علت و هم معلول افسردگی باشد.

مطالعات نشان داده در سندرم‌های درد مزمنی مانند فیبرومالژیا، میگرن، سندرم روده تحریک‌پذیر و کمردرد، میزان افسردگی به مراتب بالاتر از جمعیت عادی است. حدود دو سوم بیماران افسرده حداقل یک نوع درد مزمن را تجربه می‌کنند. علت این ارتباط چیست؟ پژوهش‌ها حاکیست که مدارهای پردازش درد در مغز با مدارهای تنظیم خلق و اضطراب همپوشانی دارند. دو ماده شیمیایی کلیدی یعنی سروتونین و نوراپی‌نفرین در تنظیم احساس درد دخیل‌اند و جالب اینکه همین دو در تنظیم خلق نیز نقش دارند. به همین خاطر برخی داروهای ضدافسردگی (خصوصاً دسته SNRI و سه‌حلقه‌ای‌ها) توانایی کاهش دردهای مزمن را هم دارند. علاوه بر سازوکارهای زیستی، جنبه روانی هم مطرح است: درد مزمن فرد را ناامید و درمانده می‌کند و این به افسردگی می‌انجامد؛ بالعکس، افسردگی ذهن را نسبت به درد حساس‌تر می‌کند و عضلات را نیز منقبض و پرتنش می‌سازد که خود ایجاد درد می‌کند. بنابراین چرخه معیوبی شکل می‌گیرد. راه‌حل چیست؟ درمان همزمان درد و افسردگی به شکل ترکیبی بهترین رویکرد است. استفاده از روان‌درمانی (به ویژه CBT) برای مدیریت درد، تمرین‌های آرام‌سازی عضلات، فیزیوتراپی و ورزش‌های سبک در کنار درمان افسردگی می‌تواند این چرخه را بشکند. در کل اگر دردهای جسمی شما بدون علت مشخص پزشکی ادامه دارد، بد نیست ارزیابی روان‌پزشکی هم بشوید؛ شاید بدن شما از طریق درد در حال فریاد زدن باشد که «روحت رنجور است!».

سخن پایانی اینکه افسردگی فقط یک حالت ذهنی نیست، بلکه تمام وجود فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد. از مغز گرفته تا اعصاب حسی و ادراک درد، همگی دستخوش تغییر می‌شوند. آگاهی از این علائم جسمی به ما کمک می‌کند درک بهتری از حال فرد افسرده داشته باشیم و او را به غلط یک «بیمار تمارض‌کننده» تلقی نکنیم. درد او حقیقی است، سرگیجه‌اش واقعی است، و گوشه‌گیری‌اش از شلوغی شاید به خاطر آزردگی صداها باشد. خوشبختانه با درمان افسردگی، این نشانه‌های جسمی نیز غالباً بهبود می‌یابند و سلامتی جسم و روان توامان بازمی‌گردد.

اختلال افسردگی در مردان، زنان، نوجوانان و سالمندان

در بخش‌های قبل به طور پراکنده درباره تفاوت‌ها و ویژگی‌های افسردگی در گروه‌های جمعیتی مختلف صحبت کردیم. در این قسمت مروری کوتاه بر ویژگی‌های افسردگی در مردان، زنان، جوانان (نوجوانان) و سالمندان خواهیم داشت:

افسردگی در مردان: افسردگی مردان گاهی پشت نقاب‌هایی مانند اعتیاد، خشم یا کار بیش از حد پنهان می‌شود. همان‌طور که گفتیم، مردان افسرده کمتر ممکن است مستقیماً از غمگینی شکایت کنند و بیشتر با علامت‌هایی چون تحریک‌پذیری، بدخلقی، کناره‌گیری یا رفتارهای پرخطر دیده می‌شوند. به همین دلیل افسردگی در آنان دیرتر تشخیص داده می‌شود. انگ اجتماعی درباره افسردگی و تصور “ضعف” بودن آن نیز باعث می‌شود بسیاری از مردان از دریافت کمک خودداری کنند. این عوامل دست به دست هم داده و پیامد ناگواری ایجاد کرده است: نرخ خودکشی موفق در مردان چند برابر زنان است. مردان کمتر حرف می‌زنند و ناگهان دست به اقدام شدید می‌زنند. بنابراین آگاه کردن مردان از اینکه افسردگی یک بیماری قابل درمان است و نشانه ضعف شخصیت نیست، بسیار اهمیت دارد. خوشبختانه وقتی مردان افسرده درمان مناسب (روان‌درمانی و در صورت لزوم دارو) دریافت کنند به خوبی بهبود می‌یابند. خانواده و دوستان باید مردان را تشویق کنند درباره احساساتشان حرف بزنند و در صورت مشاهده تغییرات رفتاری و خلقی مداوم در آنها، کمک حرفه‌ای بگیرند.

افسردگی در زنان: زنان بیش از مردان افسردگی را تجربه می‌کنند که بخشی از آن به دلایل هورمونی است. نوسانات هورمونی در طول زندگی یک زن – بلوغ، عادت ماهانه، بارداری، زایمان، یائسگی – همگی می‌توانند بر خلق تاثیر بگذارند. زنان همچنین بیشتر در معرض تجربه وقایع استرس‌زای خاصی مانند خشونت خانگی یا سوءاستفاده جنسی هستند که خطر افسردگی را افزایش می‌دهد. افسردگی شدید در زنان خصوصاً در دوره پس از زایمان می‌تواند نگران‌کننده باشد که پیش‌تر توضیح دادیم. با این حال، زنان از نظر طلب کمک وضعیت بهتری دارند – آنها راحت‌تر احساساتشان را بیان می‌کنند و برای مشاوره یا مراجعه به پزشک تمایل نشان می‌دهند. به همین خاطر احتمال درمان گرفتنشان بالاتر است. درمان‌های افسردگی در زنان دقیقاً مانند مردان است و به همان خوبی اثر می‌کند. یک نکته خاص در مورد دارو در زنان، توجه به وضعیت بارداری یا شیردهی است که پزشک در انتخاب نوع دارو مدنظر قرار می‌دهد. همچنین وجود شبکه‌های دوستی نزدیک در میان زنان یک نقطه قوت است که می‌تواند به عنوان گروه حمایتی در بهبود افسردگی نقش ایفا کند. به طور کلی هرچند علایم و درمان افسردگی در زنان و مردان مشابه است، زنان در دوره‌های حساس زندگی باید بیشتر مراقب خلق خود باشند و در صورت مشاهده علائم، سریع‌تر اقدام کنند.

افسردگی در نوجوانان و جوانان: افسردگی در جوانان موضوع بسیار مهمی است، زیرا در صورت عدم رسیدگی می‌تواند آینده آنها را تحت تاثیر قرار دهد. همان‌طور که گفتیم تشخیص افسردگی در نوجوانان ممکن است دشوار باشد چون مرز بین «رفتارهای دوران بلوغ» و افسردگی مبهم است. با این حال علائمی مانند افت ناگهانی عملکرد تحصیلی، کناره‌گیری کامل از جمع دوستان، رفتارهای پرخطر (مصرف مواد، رانندگی خطرناک)، بی‌تفاوتی نسبت به ظاهر و بهداشت شخصی و به‌میان آوردن مکرر موضوعات مربوط به مرگ و نیستی نشانه‌های هشداردهنده‌اند. خانواده‌ها باید این نشانه‌ها را جدی بگیرند. افسردگی در سنین پایین‌تر به ویژه خطرناک است چون افکار منفی شدیدی در ذهن نوجوان شکل می‌گیرد و او چون تجربه زندگی کمتری دارد ممکن است فکر کند «همه چیز برای همیشه همین‌طور خواهد ماند» و دست به خودکشی بزند. آمارها حاکیست که خودکشی یکی از علل اصلی مرگ‌ومیر در نوجوانان و جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله است. بنابراین، باید به موقع مداخله کرد. خوشبختانه نوجوانان به روان‌درمانی (مثلاً جلسات مشاوره مدرسه یا تراپی) به خوبی پاسخ می‌دهند. داروهای ضدافسردگی در نوجوانان با احتیاط بیشتری تجویز می‌شود ولی در صورت لزوم می‌تواند کمک‌کننده باشد. افسردگی در جوانان اگر درمان نشود می‌تواند به افسردگی مزمن در بزرگسالی تبدیل شود، پس تشخیص و درمان زودهنگام کلیدی است. ایجاد فضای گفتگو در خانواده، کاهش فشارهای غیرضروری (مثلاً انتظارات بیش از حد تحصیلی) و حمایت عاطفی از جوان افسرده، در کنار درمان حرفه‌ای، آینده او را نجات خواهد داد.

افسردگی در سالمندان: سالمندان نیز به افسردگی دچار می‌شوند اما متاسفانه غالباً تشخیص داده نمی‌شود. خیلی وقت‌ها اطرافیان یا حتی کادر پزشکی، علائم افسردگی در یک فرد مسن را به حساب “اقتضای سن” می‌گذارند و از کنار آن می‌گذرند. برای مثال، اگر یک سالمند از خستگی، بی‌اشتهایی، بی‌خوابی، بی‌علاقگی و گوشه‌گیری شکایت کند، ممکن است همه بگویند خب در این سن طبیعی است که حالش خوب نباشد! در حالی که این‌ها می‌تواند نشانه یک افسردگی اساسی باشد که نیاز به درمان دارد. آمارها نشان می‌دهد حدود ۶ میلیون سالمند بالای ۶۵ سال در آمریکا دچار افسردگی هستند اما تنها ۱۰٪ از آنان درمان مناسب دریافت می‌کنند، چون علائمشان اغلب به اشتباه جزئی از روند پیر شدن تلقی می‌شود. عوامل مستعدکننده افسردگی در سالمندی عبارتند از: ابتلا به بیماری‌های جسمی (دردهای مزمن، دیابت، مشکلات قلبی، دمانس اولیه و…)، از دست دادن همسر و دوستان صمیمی (تجربه مکرر سوگ و تنهایی)، افت استقلال (بازنشستگی، مشکلات حرکتی، احساس بی‌هودگی پس از پایان دوران کاری) و انزوای اجتماعی.

سالمندان مبتلا به افسردگی ممکن است بیشتر از غمگینی، با شکایت‌های جسمی غیرمعمول یا مشکلات حافظه مراجعه کنند (گاهی افسردگی شدید در این سنین خود را شبیه زوال عقل نشان می‌دهد که به آن pseudo-dementia می‌گویند). تشخیص صحیح توسط پزشک اهمیت زیادی دارد. خوشبختانه درمان افسردگی در سالمندان هم موثر است. ترکیب روان‌درمانی حمایتی (برای کمک به سازگاری با تغییرات این دوران) و داروهای ضدافسردگی (با دوز و انتخاب دقیق به خاطر تداخل با داروهای دیگر) می‌تواند کیفیت زندگی سالمند را بهبود بخشد. مهم است که خانواده به علائم افسردگی در پدربزرگ یا مادربزرگ توجه کنند و آن را صرفاً “نق زدن پیری” ندانند. سالمندان نیز همچون جوانان حق دارند از سلامت روان برخوردار باشند و افسردگی در سالمندان نباید نادیده گرفته شود.

میثم صالحی

از روزی که روانشناسی با نکاتش حالمو بهتر کرد تصمیم گرفتم با انگارکه تا میشه حال بقیه رو بهتر کنم.

مطلب مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 Comments
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x